معنی مانک
لغت نامه دهخدا
مانک. [] (اِخ) رجوع به «ابوعبداﷲبن مانک » در همین لغت نامه شود.
مانک. [] (اِخ) مانک علی میمون (یا مانک بن علی میمون) مردی بسیارمال از کدخدایان غزنین بود. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 128). و رجوع به همین مأخذ ص 128، 129 و 211 شود.
مانک. [ن َ] (اِخ) ناحیتی است [به هندوستان] به چین و موسه پیوسته و این هرسه ناحیت را با چینیان حرب است و چینیان بهتر آیند. (حدود العالم).
مانک. (اِ) به معنی ماه است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مانگ. ماه. (ناظم الاطباء). و رجوع به مانگ شود. || خورشید. (ناظم الاطباء). و رجوع به مانگ شود.
مانک دیم
مانک دیم. (اِخ) لقب سیدرضی، از مانک به معنی ماه و دیم به معنی روی است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کتاب النقض ص 442 و مانگ دیم شود.
فارسی به انگلیسی
Playpen
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
بی مانک (مانک معنی) بی آرش، بیهوده (باطل)
هایدروجن
انگلیسی از یونانی به مانک آب و به مانک راده آبزتد از گیاهان
والیبال
انگلیسی بر ساخته از لاتینی به مانک پرواز انگلیسی به مانک گوی گویپر از ورزش های گروهی
ویدیو
لاتینی به مانک من می بینم بین
هد ونیزم
انگلیسی از یونانی به مانک شادی شادیگرایی
واژه پیشنهادی
ری مانک
معادل ابجد
111