معنی مورث

لغت نامه دهخدا

مورث

مورث. [رَ] (ع ص) وارث قرار داده شده. || مال موروث. (ناظم الاطباء). مرده ریگ: و امیدهای بندگان مخلص در آنچه دیگر اقالیم عالم در خطه ٔ ملک میمون خواهد افزود و مورث و مکتسب اندر آن بهم پیوست هرچه محکمتر. (کلیله و دمنه).

مورث. [م ُ وَرْ رَ] (ع ص) وارث گردانیده شده. آن که کسی او را وارث خود ساخته است. (از یادداشت مؤلف).

مورث. [رِ] (ع ص، اِ) آن که کسی را وارث می گرداند. (ناظم الاطباء). میراث رساننده. (غیاث) (آنندراج). ارث گذارنده برای کسی. || به مجاز یا به تجرید به معنی مطلق رساننده (مأخوذ از معنی میراث رساننده). ولی در کتب معتبر لغت به این معنی یافته نشده است. (از غیاث) (از آنندراج). || موجب و باعث و سبب. (ناظم الاطباء). سبب. موجب. علت. انگیزه: بنگ، مخبط و مورث جنون است. (یادداشت مؤلف).
- مورث امری شدن، سبب آن شدن. باعث آن گردیدن. انگیزه ٔ پیدایش آن گشتن. (از یادداشت مؤلف).
|| به ارث داده شده. (ناظم الاطباء).

مورث. [م ُ وَرْ رِ] (ع ص) نعت فاعلی است از توریث. وارث گرداننده و شریک ورثه ٔ کسی نماینده دیگری را. شریک کننده در میراث و داخل کننده کسی را در میراث. (ناظم الاطباء). وارث قرار دهنده. (یادداشت مؤلف). || ارث گذار. ارث گذارنده برای کس یا کسانی. (یادداشت مؤلف): شرط وراثت زنده بودن در حین فوت مورث است. (ماده ٔ 875 قانون مدنی). || آتش جنباننده تا شعله زند. مؤرث. رجوع به مؤرث شود.

مورث. (اِخ) دهی است از دهستان بم پشت شهرستان سراوان واقع در 73 هزارگزی جنوب خاوری سراوان با 300 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ساکنان آن از طایفه درازانی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).

فرهنگ معین

مورث

به ارث داده شده، باعث، سبب،

(اِفا.) ارث گذارنده برای کسی، (اِ.) باعث، سبب. [خوانش: (مُ وَ رِّ) [ع.]]

فرهنگ عمید

مورث

کسی که میراث از خود باقی بگذارد، ارث‌گذارنده، ارث‌رساننده،

سبب، علت، باعث،

حل جدول

مورث

آن که مرده و مالی از او باقی مانده باشد

فرهنگ فارسی هوشیار

مورث

وارث قرار داده شده

عربی به فارسی

مورث

موصی له , میراث بر , ارث بر

فرهنگ فارسی آزاد

مورث

مُوَرِّث، ارث گذارنده، کسی که مالی را به ارث می گذارد، «ارث برنده» قرار دهنده، شعله ور کننده (فاعل از تَورِیث)،

مُورِث، (اسم فاعل اَورَثَ، یُورِثَ، اِیراث) اِرث گذارنده، وارث قرار دهنده، جزو ارث برندگان قرار دهنده، سبب شونده، سبب، علت، باعث،

فارسی به عربی

معادل ابجد

مورث

746

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری