معنی مهیاشده

حل جدول

مهیاشده

آماده،حاضر،فراهم

لغت نامه دهخدا

آژیریده

آژیریده. [دَ / دِ] (ن مف) آگاه کرده. || مهیاشده.


شونیج

شونیج. (اِ) زمین مهیاشده ٔ برای زراعت. (ناظم الاطباء). شومیز. رجوع به شومیز شود.


بجارده

بجارده. [ب ِ دَ / دِ] (ن مف) مهیاکرده. آماده. تهیه شده. فراهم کرده. در نظر گرفته شده: برای کافران عذابی بجارده... (از تفسیر ابوالفتوح رازی). آنگه وصف کرد آن متقیان را که بهشت برای ایشان بجارده است. (از تفسیرابوالفتوح رازی). || مهیاشده. آماده. ساخته: محمد را دیدم و اصحابش با لشکری که مثل آن ندیدم ساخته و بجارده. (از تفسیر ابوالفتوح).


مدخر

مدخر. [م ُدْ دَ خ َ] (ع ص) (از «ذ خ ر») نهاده. برنهاده. اندوخته. ذخیره شده. الفغده. الفنجیده. بیلفغده. بیلفنجیده. (یادداشت مؤلف). نعت مفعولی است از ادخار. رجوع به ادخار شود: غنایم دنیوی که به دست نهب و تاراج اندوخته می شد با مثوبات اخروی که بر حسب میعاد... غازیان را مدخر است انضمام می یافت. (ظفرنامه ٔ یزدی به نقل از فرهنگ فارسی معین).
- مدخر شدن، اندوخته گشتن. جمع شدن: و ثواب و ثناء آن ایام میمون ملک را مدخر شود. (کلیله و دمنه). برکات و مثوبات آن شهنشاه غازی محمود و دیگر ملوک این خاندان را مدخر می شود. (کلیله و دمنه). تا مدتی بر این بگذشت و در خزینه ٔ سینه ٔ او از نقود علوم هیچ چیز مدخر نشد. (سندبادنامه ص 51).
- مدخر کردن، اندوختن. اندوخته کردن.
- مدخر گردیدن و گشتن، مدخر شدن: که به ملازمت آن صورت نصیب دنیا هر چه کاملتر بیابد و رستگاری عقبی مدخر گردد. (کلیله و دمنه). و ثواب آن روزگار همایون اعلی مدخرگردیده گشت. (کلیله و دمنه).
|| مهیاشده برای وقت حاجت. برگزیده شده. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود.


تخریج

تخریج. [ت َ] (ع مص) بیرون آوردن چیزی را. (منتهی الارب). بیرون آوردن. (غیاث اللغات) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). تخریج چیزی از جایی، خارج کردن آن از آن جای. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || فرا راه افکندن شاگرد را. (از تاج المصادر بیهقی). شاگرد را فرا راه اوکندن. (زوزنی). فرا راه افکندن کسی را در علم و ادب و برساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ادب دادن بر نیکی. (غیاث اللغات) (آنندراج). || نوشتن بعض لوح را و گذاشتن بعض آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || بر انواع و اقسام گردانیدن عمل را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر انواع گرداندن عمل چنانکه بعض آن مخالف بعض دیگر باشد. (اقرب الموارد) (المنجد). || چریدن مواشی بعض جای چراگاه را و گذاشتن بعض جای آن را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || تقویم زمین و تعیین کردن مالیات آن. (از اقرب الموارد). وضع مالیات زمین. (از المنجد). || توجیه مسئله یا آشکار کردن گونه های آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || تخریج کتابی، به رده افکندن و تنظیم و ترتیب کردن مواد و یادداشتهای مهیاشده ٔ تألیف مؤلفی بدست خود یا دیگری. یادداشتهای مهیاشده ٔ کتابی را بصورت کتابی منظم و مبوب و مدون درآوردن. مواد گردکرده ٔکتابی را به باب ها و فصل های آنها نهاده، ترتیب و تنظیم کردن. پاکنویس کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || تخریج مناط؛ نزد علماء علم اصول بمعنی اخاله و مناسبت است. (کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به اخاله و مناسبت شود. || عام فیه تخریج، سالی که در وی فراخی و تنگی است. (منتهی الارب). فراخی در جایی و تنگی در جایی دیگر. (ناظم الاطباء). || (اِ) در حاشیه ٔ مثنوی چ علاءالدوله، گریزگاه عمارت معنی شده و نیکلسن در شرح این لغت آورده است:صاحب فاتح الابیات آنرا نوعی ایوان و بالاخانه یا شاه نشین معنی کرده و کنایه از سر و گوشها و دستها و پاهایا اعضای خارجی بدن دانسته است، ولی من (نیکلسن) این معنی را دور از ذهن میدانم و تخریج در این بیت باید معنی مخرج بدهد یعنی سوراخ، دهانه، گذرگاه، دررو وگذر. (از فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی):
در میان قصرها تخریجها
ازسوی این سوی آن صهریجها.
مولوی.

معادل ابجد

مهیاشده

365

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری