معنی مناسک
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مَ س) [ع.] (اِ.) جِ منسک، آیین های عبادی.
فرهنگ عمید
اعمال و عبادات دینی،
* مناسک حج: اعمال و عبادات حج، از قبیل طواف کعبه، دویدن بین صفا، مروه، و اقامت در عرفات، و قربانی کردن،
حل جدول
اعمال عبادی، آیینهای دینی
قربان گاه ها
قربان گاه ها و آداب و سنن
راه و روش عبادت
اعمال عبادی، آیین های دینی
مترادف و متضاد زبان فارسی
آداب، آیینها، سنن، عبادات، عبادتها، منسکها، مراسم، نیایشها
فارسی به انگلیسی
Rites
فرهنگ فارسی هوشیار
(تک: منسک) کرپانگاهان نیایگاهان آیین هنج (اسم) جمع: منسک: عبادتها، جاهای عبادت. یا مناسک حج. اعمالی که هنگام حج انجام دهند مانند طواف کعبه سعی بین صفا و مروه اقامت در عرفات و غیره.
فرهنگ فارسی آزاد
مَناسِک، به مَنسَک مراجعه شود،
معادل ابجد
171