معنی ملکوت

فارسی به انگلیسی

ملکوت‌

Heaven, Paradise

فرهنگ فارسی آزاد

ملکوت

مَلکُوت، سلطنت، سلطنت عُظمی، عظمت و قدرت، عزّ و سلطان، عالم سلطنت الهی (به فرمایشات مبارکه در شرح «ملکوت ابهی» مراجعه شود)،

مَلَکُوت، در علوم الهی و در فلسفه ملکوت عالم الهی است که محیط بر عالم مُلک و مقدس از شُوون و خصائص عالم مُلکی است، عالم خاص هر یک از مظاهر مقدسه الهیه است، در اصطلاح فلسفه اولی چهار عالم وجود دارد: اول عالم لاهوت که عالم ذات اقدس الهی است، دوم عالم جبروت که عالم صفات الهی است و آنهم خارج از فهم بشری، سوم عالم ملکوت که عالم مثال است و عالم مظهر کلی الهی، چهارم عالم ناسوت که عالم طبیعت است و جهان مشهود و محسوس. حضرت عبدالبهاء میفرمایند: « مقصود از ملکوت در رتبه اولی و مقام اول مَنظَر اکبر بوده و در مقام آخر عالم مثال است مابین جبروت و ناسوت، آنچه در آسمان و زمین است مثالی از آن در آن موجود...» (صفحه 540 جلد 2 رحیق مختوم)،


ملکوت الانشاء

مَلَکُوت الاِنْشاء، عالم وجود، ملکوت خلق،


ملکوت بقاء

مَلَکُوت بَقاء، ملکوت بقای الهی، عالم غیب ابدی،


ملکوت ابهی و ملکوت اعلی

ملکوت اَبهی و ملکوت اَعلی، حضرت عبدالبهاء می فرمایند:«از افق اعلی و ملکوت ابهی سئوال نموده بودید. حضرت اعلی اِنَّنِی اَناحَیٌ فِی الافُقِ الابَهی فرمودند و از جمال مبارک و نَراکُم من اُفُقِی الاَبهی در الواح نازل و همچنین ملکوت ابهی دارد بدانکه ملکوت در لغت مبالغه مُلک است یعنی سلطنت و در اصطلاح اهل حقیقت عالم الهی که محیط بر عالم ملکی و مقدس از شئون و خصائص و قیود و نقائص عالم مُلکی، مجرد هیکل قدیم نورانی روحانی نه داخل در امکان و نه خارج از امکان غیر مُتَحَیِّز و غیر محسوس یه حواس جسمانی... باری افق ابهی و ملکوت اعلی عبارت از عالم الهی و جهان رحمانی مقرّ سلطنت روحانی و کامرانی احبّای رحمانی است. جمال قِدَم و اسم اعظم روحی لاحبائه الفداء قبل از احتراق در افق امکان و بعد از غروب بر سریر عظمت آن جهانِ حقیقت مستقر بوده و حال نیز چنان است زیرا از برای حقیقت مقدسه اش نه طلوعی و نه غروبی و نه ظهوری و نه بطونی نه اولی و نه آخری لم یزل در علوّ بوده و هست این تقدیس مراتب بالنسبه باشراق در هیکل مکرم است نه در ذات و حقیقت.. » 156 و 157 جلد 5 اسرارالآثار،

لغت نامه دهخدا

ملکوت

ملکوت. [م َ ل َ](اِخ) دهی از دهستان سمام است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 130 تن سکنه دارد.(از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).

ملکوت. [م َ ل َ](ع اِ) پادشاهی.(دهار). پادشاهی بزرگ.(ترجمان القرآن). بزرگی و چیرگی. مَلکُوَه.(منتهی الارب). چیرگی و عزت و بزرگی و عظمت و سلطان.(ناظم الاطباء). عز و سلطان.(اقرب الموارد). پادشاهی و پروردگاری و تصرف.(غیاث)(آنندراج): ذی الاَّلاء و الجبروت و البهاء و الملکوت.(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298). الهی در ملکوت تو کمتر از مویم سخن بیهوده تا کی گویم.(خواجه عبداﷲ انصاری).
اندر ملکوت ازل از حشمت نامش
خورشید شده خاطب و گردون شده منبر.
امیرمعزی(دیوان چ اقبال ص 241).
|| ملک عظیم.(ناظم الاطباء)(اقرب الموارد). و این کلمه بر وزن فَعَلوت است که از مُلک مشتق شده، مانند رَهَبوت از رهبه. و به صورت مَلکَوه آیدو گویند: له ملکوت العراق و ملکوه العراق، ای عزه وسلطانه و ملکه.(از اقرب الموارد). || عالم فرشتگان.(غیاث)(آنندراج)(ناظم الاطباء). محل قدیسین در آسمان.(از اقرب الموارد).(اصطلاح تصوف) به اصطلاح صوفیان، عالم معنی که عالم ارواح است و بعضی به معنی عالم غیب نوشته و در بعضی از رسائل تصوف مسطور است که ملکوت مقام عبادت فرشتگان است، یعنی طاعت وعبادت بی قصور و بی فتور حاصل شود چنانکه مقام عبادت ملائکه است.(غیاث)(آنندراج). عالم معنی و عالم غیب و مقام عبادت فرشتگان یعنی طاعت و عبادت بی قصور و بی فتور.(ناظم الاطباء). ملکوت عبارت از باطن جهان است و ملک عبارت از ظاهر آن و بحقیقت ملکوت هر چیز جان آن است که آن چیز به او قائم است و جان همه ٔ چیزها به صفت قیومی خدای عز و جل قائم است، چنانکه فرموده: بیده ملکوت کل شی ٔ.(مرصادالعباد، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عالم غیب.(تعریفات جرجانی، اصطلاحات الصوفیه). ملکوت در اصطلاح صوفیه، عالم ارواح و عالم غیب و عالم معنی را گویند. و نیز مرتبه ٔ صفات را جبروت خوانند و مرتبه ٔ اسماء را ملکوت نامند و در لطایف اللغات می گوید: مُلک در لغت ماسوی اﷲ از ممکنات موجوده و معدومیه و مقدوره و در اصطلاح صوفیه از عالم شهادت عبارت است، چنانکه ملکوت از عالم غیب و جبروت از عالم انوار و لاهوت ذات حق.(از کشاف اصطلاحات الفنون). عالم مجردات را به طور مطلق عالم ملکوت گویند.(فرهنگ علوم عقلی سجادی). ملکوت در اصطلاح صوفیه، عالم ارواح و عالم غیب و عالم معنی را گویند و بالجمله ملکوت عالم غیب، جبروت عالم انوار، لاهوت ذات حق و عالم ملک، عالم اجسام و اعراض است که عالم شهادت هم گویند. بعضی گفته اند هر شی ٔ از اشیاء را سه قسم است: 1- ظاهر که ملک خوانند. 2- باطن که ملکوت نامند. 3- جبروت که حد فاصل است. و بالاخره عالم ملکوت عالم صفات است بطور مطلق.(فرهنگ مصطلحات عرفاء): از دیدن عجایب ملکوت بازمانده و با نفس و خلق دنیا انس گرفته.(کشف الاسرار ج 3 ص 750).راه خود بر ایشان فروگیرم تا هیچ نتوانند که در عالم قدس و ملکوت اعلی در سر جولان کنند.(کشف الاسرار ج 3ص 750). تفکر کنید و دلیل گیرید به آنچه خلق را خبر دادم از ملکوت آسمان و زمین.(کشف الاسرار ج 3 ص 804).
بودم معلم ملکوت اندر آسمان
امید من به خلد برین جاودانه بود.
سنائی(دیوان چ مصفا ص 425).
سهل است اگر به منظر من ننگری از آنک
منظورم عالم ملکوت است مخبرم.
سیدحسن غزنوی.
به ذروه ٔ ملکوت آی ازنشیمن خاک
که نیست لایق تخت ملوک تحت مغاک.
جمال الدین عبدالرزاق.
ساکنان صوامع ملکوت
بر دعای وی اقتصار کنند.
جمال الدین عبدالرزاق(دیوان چ وحید دستگردی ص 144).
بودم معلم ملکوت اندر آسمان
از طاعتم هزارهزاران خزانه بود.
خاقانی.
تا خبر یأس او در ملکوت اوفتاد
سبحه ٔ روح الامین نیست مگر الامان.
خاقانی.
دهر جلال تو دید ایمان آورد و گفت
کای ملکوت اسجدواکادم وقت است هان.
خاقانی.
امر دهد کردگار کای ملکوت احتیاط
پند دهد روزگار کای ثقلین اعتبار.
خاقانی.
دل تا به خانه ای است که هر ساعتی در او
شمع خزاین ملکوت افکند ضیا.
خاقانی.
هر یک را فرشته ای از عالم قدس ملکوت آموزگار گردانیده و لوح تفهیم و تعلیم در پیش نهاده.(مرزبان نامه چ قزوینی ص 85). مرغان شاخسار ملکوت را از آشیانه ٔ عصمت درآرند و بسته ٔ دام بهانه گردانند.(مرزبان نامه ایضاً ص 111). خروس را صدای اذان به آذان صدرنشینان صفه ٔ ملکوت رسیده.(مرزبان نامه ایضاً ص 286).
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم.
مولوی.
غم فرزند و نان و جامه و قوت
بازت آرد ز سیر در ملکوت.
(گلستان).
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده ٔ مستانه زدند.
حافظ.
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آنکه خدمت جام جهان نما بکند.
حافظ.
آن معلم ملکوت را از میان مقدسان و مسبحان بیرون برد و داغ لعنت ابدی بر جبین نهاد.(مصباح الهدایه چ همایی ص 388). دوم ملاحظه ٔ معانی باطنه از عالم ملکوت و آن خاص قوت قلب باشد.(مصباح الهدایه ایضاً ص 306).
ناگهان از صوامع ملکوت
این حدیثم سروش گفت به گوش.
هاتف.
آسانتر است که شتر در سوراخ سوزن بگذرد از آنکه توانگر در ملکوت خدا اندررود.(دیاتسارون ص 156).
||(اصطلاح فلسفه) عالم مجردات را بطور مطلق عالم ملکوت گویند.(فرهنگ علوم عقلی سجادی). عوالم در نزد حکما، سه است: عالم عقول و آن عالم جبروت است، عالم نفوس و آن عالم ملکوت است و عالم ملک و آن عالم اجرام است.(رساله فی اعتقاد الحکماء للشیخ شهاب الدین سهروردی ص 270). عالم غیب مختص به ارواح و نفوس.(تعریفات جرجانی).
- ملکوت اسفل، مثل معلقه است در مقابل ملکوت اعلی که عالم عقول و نفوس مجرده را گویند و ملکوت بمعنی الاعم و هو عالم الغیب جمله و ملکوت بمعنی الاخص و هو عالم المثال و یقال له الملکوت الاسفل.(فرهنگ علوم عقلی سجادی).
- ملکوت اسماء، مراد عالم علوی و مجردات است.(فرهنگ علوم عقلی سجادی).
- ملکوت اعلی، رجوع به ترکیب ملکوت اسفل شود.


عالم ملکوت

عالم ملکوت. [ل َ م ِ م َ ل َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) عالم جبروت و عالم مجردات است. (ناظم الاطباء). ملاصدرا گوید: عالم شهادت مانند قشر است نسبت به عالم ملکوت و مانند قالب است به قیاس به عالم روح. عالم ملکوت مقابل عالم شهادت است. (از اسفار ج 3 ص 66 و شرح منظومه ٔ سبزواری ص 183 و رسائل ملاصدرا ص 151 و 283).

فرهنگ عمید

ملکوت

عالم فرشتگان، عالم غیب،

حل جدول

ملکوت

عالم فرشتگان

عالم فرشتگان، عالم غیب

مترادف و متضاد زبان فارسی

ملکوت

عالم‌علوی، عالم‌غیب، عالم‌مجردات، لاهوت،
(متضاد) ناسوت، عالم فرشتگان، بزرگی، عظمت

فرهنگ فارسی هوشیار

ملکوت

بزرگی و چیرگی، غزت و بزرگی

فرهنگ معین

ملکوت

سلطه الهی و آسمانی، عالم فرشتگان. [خوانش: (مَ لَ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ملکوت

پادشاهی

معادل ابجد

ملکوت

496

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری