معنی معتبر
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مُ تَ بَ) [ع.] (ص.) دارای اعتبار، مورد اعتماد.
فرهنگ عمید
بااعتبار، امین، محل اعتماد،
[قدیمی] عبرتگرفته،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
ارزشمند، به نام
مترادف و متضاد زبان فارسی
ارزشمند، مهم، آبرومند، امین، باآبرو، بااعتبار، باحیثیت، گرانمایه، معتمد، مستند، موثق، عبرتگرفته،
(متضاد) غیرمعتبر
فارسی به انگلیسی
Authentic, Authorized, Effectual, Faithful, Genuine, Magisterial, Reliable, Reputable, Standard, Standing, Valid, Well-Established
فارسی به عربی
اصیل، جید، صحیح، مسوول، منیع، موثوق، موثوق به
فرهنگ فارسی هوشیار
محترم و با آبرو و با حرمت و عزت و بزرگواری
فرهنگ فارسی آزاد
مُعتَبَر، (اسم مفعول از اعتبار) در فارسی به معنای معتمد، قابل اطمینان و دارای اعتبار مصطلح است ولی در عربی اعتبار به معانی امتحان کردن و شناختن، پند گرفتن، عبرت گرفتن، تعجب کردن، منظور و محسوب داشتن و به شمار آوردن و همچنین قیاس عقلی نیز می باشد،
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Artig, Brav, Gut
معادل ابجد
712