معنی مسخره
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مَ خَ رِ) [ع. مسخره] (اِ.) ریشخند، شوخی.
فرهنگ عمید
[عامیانه] تمسخر، استهزا،
(اسم، صفت) کسی که مورد ریشخند واقع میشود،
(اسم) [قدیمی] کسی که کارهای خندهدار میکند،
حل جدول
لودگی، ریشخند
فرهنگ واژههای فارسی سره
خنده دار
مترادف و متضاد زبان فارسی
استهزا، تمسخر، ریشخند، زمترا، سخریه، فسوس، لودگی، مزاح، خندهدار، شوخی، طنز، هجا، هجو، هزل، دلقک، شوخ، لوده، مزاح، مقلد، مضحکه، ملعبه
فارسی به انگلیسی
Joke, Farcical, Jest, Laughable, Ridiculous, Riot
فارسی به عربی
احمق، سخریه، فلاح، محشه، مضحک، مهرج، مهزله
فرهنگ فارسی هوشیار
آنکه مردمان با وی مطایبه کنند و استهزاء و سخریه نمایند
فارسی به ایتالیایی
beffa
فارسی به آلمانی
Blöd, Blöde [adjective], Hanswurst, Ironie (f), Kriecher (m) [noun], Possenreisser, Speichellecker (m)
معادل ابجد
905