معنی مسامحه کار

لغت نامه دهخدا

مسامحه کار

مسامحه کار. [م ُ م َ ح َ / م ِ ح ِ](ص مرکب) سهل انگار. مسامح. متساهل. و رجوع به مسامحه شود.


مسامحه

مسامحه. [م ُ م َ ح َ](ع اِمص) مسامحه. مسامحت. سهل انگاری و آسان شمردگی و تهاون و تغافل.(ناظم الاطباء). آسان فراگرفتن. با کسی آسان و سهل فرا گرفتن. آسان گزاری. آسانی. مساهله. مساهلت. اغماض. به نرمی رفتار کردن. مدارا کردن. || نرمی و مدارا. || تنبلی و کاهلی.(ناظم الاطباء). به تأخیر انداختن کاری را. || کوتاهی و اهمال. و رجوع به مسامحه و مسامحت شود. || در اصطلاح اخلاقی، ترک کردن بعضی از چیزها است که واجب نبود.(از اخلاق ناصری ص 79).


مسامحه کردن

مسامحه کردن. [م ُ م َ ح َ / م ِ ح ِ ک َ دَ](مص مرکب) سهل انگاری کردن. تساهل نمودن. مدارا کردن. اغماض کردن. و رجوع به مسامحه شود.

فارسی به انگلیسی

مسامحه‌ کار

Derelict, Neglectful, Negligent, Slack

حل جدول

مسامحه کار

سهل انگار


مسامحه

سهل انگاری، اهمال

سهل‌انگاری، اهمال


تسامح ، مسامحه

سهل انگاری


تسامح، مسامحه

سهل انگاری

فرهنگ فارسی هوشیار

مسامحه کار

سوتک ساده انگار کوتاهی کننده


مسامحه

آسان گذاری، آسانی، اغماض

فارسی به عربی

مسامحه کار

لامبالی، مهمل


مسامحه

اهمال

فرهنگ عمید

مسامحه

آسان‌ گرفتن، سهل ‌انگاشتن، به‌نرمی و مدارا کار کردن،

فرهنگ معین

مسامحه

(مُ مَ حَ یا حِ) [ع. مسامحه] (مص ل.) آسان گرفتن، به نرمی رفتار کردن.

مترادف و متضاد زبان فارسی

مسامحه

اهمال، تسامح، تساهل، تعلل، تغافل، تکاهل، تهاون، سستی، طفره، غفلت، کاهلی، کوتاهی، مماشات، مماطله،
(متضاد) جدیت

معادل ابجد

مسامحه کار

375

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری