معنی مزاوجت

فرهنگ معین

مزاوجت

(مُ وِ جَ) [ع. مزاوجه] (مص م.) زناشویی کردن.

فرهنگ عمید

مزاوجت

با هم جفت و قرین شدن،
زناشویی کردن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

مزاوجت

ازدواج، تزویج، زناشویی، عروسی، مناکحت، وصلت، ازدواج کردن، زناشویی کردن،
(متضاد) جدایی، طلاق


مزاوجت کردن

ازدواج کردن، زن گرفتن، وصلت کردن، مناکحت کردن، زناشویی کردن، همسر گزیدن


عرس

عروسی، مزاوجت، نکاح،
(متضاد) طلاق


مناکحه

زناشویی، عروسی، مزاوجت، مناکحت، نکاح، وصلت،
(متضاد) طلاق


ازدواج

پیوند، تزویج، زناشویی، عروسی، مزاوجت، مواصلت، نکاح، وصلت،
(متضاد) طلاق


مناکحت

زناشویی، عروسی، مناکحه، مزاوجت، نکاح، وصلت،
(متضاد) بیزاری، جدایی، طلاق

فرهنگ فارسی هوشیار

مزاوجت

با هم جفت و قرین شدن

معادل ابجد

مزاوجت

457

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری