معنی مرور

مرور
معادل ابجد

مرور در معادل ابجد

مرور
  • 446
حل جدول

مرور در حل جدول

  • مطالعه اجمالی
مترادف و متضاد زبان فارسی

مرور در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • تکرار، دوره، مطالعه، یادآوری، رفتن، طی، عبور، گذر، گذشتن
فرهنگ معین

مرور در فرهنگ معین

  • (مُ) [ع.] (مص ل.) گذشتن، گذر کردن.
لغت نامه دهخدا

مرور در لغت نامه دهخدا

  • مرور. [م ُ](ع مص) گذشتن و رفتن. (از اقرب الموارد)(غیاث). بگذشتن. (المصادر زوزنی). بشدن. (تاج المصادر بیهقی). بگذشتن و بشدن. (دهار). گذرکردن. مرور أزمنه، مرور ایام، مرور اعوام، مرور ایام و لیالی، مرور لیالی، مرور زمان، مرور شهور و اعوام، مرور سنین، از ترکیبات اضافی کلمه است.
    - به مرور، کم کم. اندک اندک. تدریجاً. آهسته آهسته. متدرجاً: به مرور دهور، به مرور زمان.
    - عبور و مرور، آمد و شد. شد و آی. آی وشو. شو و آی. توضیح بیشتر ...
  • مرور. [م ُ](ع اِ) ج ِ مَرّه.(منتهی الارب). رجوع به مره شود.

فرهنگ عمید

مرور در فرهنگ عمید

  • رفتن، گذشتن، گذر کردن،

    مطالعۀ اجمالی کتاب،

    سپری شدن،
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مرور در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

  • بازبینی، بازنگری، رفت و آمد
کلمات بیگانه به فارسی

مرور در کلمات بیگانه به فارسی

فارسی به انگلیسی

مرور در فارسی به انگلیسی

  • Overview, Perusal, Review, Revision
فارسی به عربی

مرور در فارسی به عربی

عربی به فارسی

مرور در عربی به فارسی

  • گذر , عبور , حق عبور , پاساژ , اجازه عبور , سپری شدن , انقضاء , سفردریا , راهرو , گذرگاه , تصویب , قطعه , نقل قول , عبارت منتخبه از یک کتاب , رویداد , کارکردن مزاج , شد وامد , امد وشد , رفت وامد , عبو ومرور , وساءط نقلیه , داد وستدارتباط , کسب , کالا , مخابره , امد وشد کردن , تردد کردن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

مرور در فرهنگ فارسی هوشیار

  • گذشتن و رفتن، بشدن، گذر کردن
فارسی به ایتالیایی

مرور در فارسی به ایتالیایی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید