معنی مرصاد

مرصاد
معادل ابجد

مرصاد در معادل ابجد

مرصاد
  • 335
حل جدول

مرصاد در حل جدول

  • کمینگاه، راه تحت مراقبت
  • کمین گاه
  • کمین گاه، راه تحت مراقبت
مترادف و متضاد زبان فارسی

مرصاد در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • بزنگاه، کمینگاه، مکمن، نخیزگاه، رصدخانه، زیجگاه
فرهنگ معین

مرصاد در فرهنگ معین

  • کمین گاه، رصدخانه. [خوانش: (مِ) [ع.] (اِ.)]
لغت نامه دهخدا

مرصاد در لغت نامه دهخدا

  • مرصاد. [م ِ](ع اِ) راه. (منتهی الارب). طریق. (اقرب الموارد). راه فراخ. (دهار)(غیاث)(ترجمان القرآن جرجانی). مَرصَد. ج، مَراصید. (لاروس عربی)(المنجد). || راهی که در او نگاهبان باشد. (دهار). دیده گاه. دیده گه. رصدگاه. (یادداشت مرحوم دهخدا). جای دیده بان. گذرگاه. راه نظرگاه. جایی که ملاحظ و مراقب کسی باشند: ان ربک لبالمرصاد. (قرآن 14/89)؛ همانا خدای تو در گذرگاهست.
    کی رسد جاسوس را آنجا قدم
    که بود مرصاد و دربند قدم.
    مولوی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

مرصاد در فرهنگ عمید

  • راه، گذرگاه،

    کمین‌گاه،

    جای دیده‌بان،
نام های ایرانی

مرصاد در نام های ایرانی

  • پسرانه، کمین گاه، گذرگاه
فرهنگ فارسی هوشیار

مرصاد در فرهنگ فارسی هوشیار

  • راه فراخ، رصد گاه، دیده گه، کمینگاه
فرهنگ فارسی آزاد

مرصاد در فرهنگ فارسی آزاد

  • مِرصاد، کمینگاه، طریق، راه (جمع: مَراصِید)،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید