معنی مجرب
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مُ جَ رَّ) [ع.] (اِمف.) کارآزموده، باتجربه.
فرهنگ عمید
آزموده، تجربهشده،
مردکارآزموده،
حل جدول
کار آزموده، با تجربه
فرهنگ واژههای فارسی سره
کارآزموده
کلمات بیگانه به فارسی
کارآزموده
مترادف و متضاد زبان فارسی
آزموده، باتجربه، پخته، تجربهدار، تجربهدیده، تجربهکار، حاذق، کارآزموده، کاردان، کارکشته، کارکرده، کهنهکار، ماهر،
(متضاد) نامجرب، ناآزموده، ناپخته، آزمایشگر، تجربهشده، آزمودهشده
فارسی به انگلیسی
Experienced, Old, Practiced, Professional, Skilled, Skillful, Veteran
عربی به فارسی
ورزیده , با تجربه
فرهنگ فارسی هوشیار
مرد آزموده، کارکشته، استوار کرده، پرتجربه، جهاندیده، پخته
فرهنگ فارسی آزاد
مُجَرَّب، امتحان شده، آزمایش شده، کار آزموده و پر تجربه،
فارسی به ایتالیایی
intenditore
معادل ابجد
245