معنی متموج

فارسی به عربی

عربی به فارسی

متموج

پرچین و شکن , پرموج , پر تلا طم , جنبش بعقب و جلو , متموج

لغت نامه دهخدا

متموج

متموج. [م ُ ت َ م َ و] (ع ص) بشدت موج زننده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بسیار موج دار وموج زننده و دریای مضطرب و متلاطم و دیوانه و خشمناک و دارای طوفان. (ناظم الاطباء). رجوع به تموج شود. || شوریده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

حل جدول

متموج

دارای موج


طوفانی و متموج

متلاطم، مواج


دارای موج

متموج

فرهنگ فارسی هوشیار

متموج

‎ کوهه دار، خشمناک (اسم) موج دار موج زننده، خشمناک عصبانی.

فرهنگ معین

متموج

(مُ تَ مَ وِّ) [ع.] (اِفا.) موج زننده، موج دار.

فرهنگ عمید

متموج

موج‌زننده، موج‌دار،
[مجاز] دارای آشفتگی، پریشان،

مترادف و متضاد زبان فارسی

متموج

پرتلاطم، پرموج، متلاطم، مواج، موجدار،
(متضاد) آرام


متموج شدن

مواج شدن، پرموج شدن، متلاطم شدن، آشفته شدن، پریشان شدن، خشمگین شدن، عصبانی شدن

فرهنگ فارسی آزاد

متموج

مُتَمَوِّج، پر موج و مضطرب، خروشان و موّاج،

معادل ابجد

متموج

489

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری