معنی متموج در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

متموج. [م ُ ت َ م َ و] (ع ص) بشدت موج زننده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بسیار موج دار وموج زننده و دریای مضطرب و متلاطم و دیوانه و خشمناک و دارای طوفان. (ناظم الاطباء). رجوع به تموج شود. || شوریده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

فرهنگ معین

(مُ تَ مَ وِّ) [ع.] (اِفا.) موج زننده، موج دار.

فرهنگ عمید

موج‌زننده، موج‌دار،
[مجاز] دارای آشفتگی، پریشان،

حل جدول

دارای موج

مترادف و متضاد زبان فارسی

پرتلاطم، پرموج، متلاطم، مواج، موجدار،
(متضاد) آرام

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ کوهه دار، خشمناک (اسم) موج دار موج زننده، خشمناک عصبانی.

فرهنگ فارسی آزاد

مُتَمَوِّج، پر موج و مضطرب، خروشان و موّاج،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر