معنی متفاوت و متمایز
حل جدول
لغت نامه دهخدا
متفاوت. [م ُ ت َ وِ] (ع ص) از هم جدا و دور شونده. (آنندراج). متمایز و متفرق و جدا. از هم متمایز و مختلف و از هم جدا و جداگانه. (ناظم الاطباء): چه عالمیان در منازل و معارج و مراتب و مدارج متفاوت قدراند. (سندبادنامه ص 4).زیراک مقصود از سخن تفهیم معانی مختلف و تقریر حالات متفاوت بود. (المعجم ص 33). و رجوع به تفاوت شود.
متمایز
متمایز. [م ُ ت َ ی ِ] (ع ص) (از «م ی ز») جدا شده. باز شناخته از. آن که از دیگران مشخص و ممتاز و جدا باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- متمایز شدن، جدا شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ فارسی آزاد
مُتَمایِز، متفرق و پراکنده (شونده)، شعبه شعبه (شونده) رقابت کننده و مسابقه دهنده، سبقت گیرنده، در فارسی بیشتر به معنای مشخص و ممتاز (به جای مُتَمَیِّز) مصطلح است،
فرهنگ عمید
ویژگی کسی یا چیزی که از دیگران جدا و مشخص باشد، دارای تمایز،
کلمات بیگانه به فارسی
جدا
فرهنگ معین
(مُ تَ یِ) [ع.] (اِفا.) چیزی که از دیگری جدا و مشخص باشد.
فرهنگ واژههای فارسی سره
جدا
فارسی به عربی
بارز، متنوع، مختلف
معادل ابجد
1431