معنی متصرفات

لغت نامه دهخدا

متصرفات

متصرفات. [م ُ ت َ ص رْ رِ] (ع اِ) تملکات و هر چیز که در تصرف کسی باشد. (ناظم الاطباء).


تملکات

تملکات. [ت َ م َل ْ ل ُ] (ع اِ) املاک و متصرفات. (ناظم الاطباء). رجوع به تملک شود.


بابیروش

بابیروش. (اِخ) نام باستانی مملکت بابل با ضمائم آن که جزو متصرفات داریوش بوده است. رجوع به بابل شود. (ایران باستان ج 2 ص 1452).


دمتریوس

دمتریوس. [دِ م ِ] (اِخ) دوم، از پادشاهان سلوکی ملقب به فاتح پسر دمتریوس اول، پادشاه متصرفات یونانی در آسیا (از 146 تا 125 ق. م.).

دمتریوس. [دِ م ِ] (اِخ) دمتریوس اول، ملقب به منجی. از پادشاهان سلوکی فرمانروای متصرفات یونانی در آسیا (از 162 تا 150 ق. م.). وی نواده ٔ آنتیوخوس کبیر بود.


کمال الدین

کمال الدین. [ک َ لُدْ دی] (اِخ) عبدالرحمن الرافعی. درزمان تکوداربن هلاکوخان سرپرست موقوفات تمامی متصرفات و ممالک وی بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 119).

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

متصرفات

تملکات و هر چیز که در تصرف کسی باشد


تملکات

املاک و متصرفات

حل جدول

متصرفات

چیزهایی که در تملک و تصرف کسی باشد


چیزهایی که در تملک و تصرف کسی باشد

متصرفات

انگلیسی به فارسی

realm

متصرفات

مترادف و متضاد زبان فارسی

متملکات

املاک، ضیاع، ملک‌ها، متصرفات

فنلاندی به فارسی

maailma

قلمرو سلطان , متصرفات , مملکت , ناحیه, جهان , دنیا , گیتی , عالم , روزگار.


valtakunta

قلمرو سلطان , متصرفات , مملکت , ناحیه, توضیح دادن , جزء به جزء شرح دادن , اظهار داشتن , اظهارکردن , تعیین کردن , حال , , چگونگی , کیفیت , دولت , استان , ملت , جمهوری , کشور , ایالت , کشوری , دولتی.حالت

سوئدی به فارسی

rike

امپراتوری چند کشور که در دست یک پادشاه باشد، فرمانروایی، قلمرو سلطان، متصرفات، مملکت، ناحیه،

معادل ابجد

متصرفات

1211

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری