معنی متباین

لغت نامه دهخدا

متباین

متباین. [م ُ ت َ ی ِ] (ع ص) متبائن. جدا شونده از یکدیگر. (آنندراج). از هم جدا شونده. (غیاث). مأخوذ از تازی متمایز و جدای از یکدیگر و دور از هم. (ناظم الاطباء). || مخالف. (فرهنگ فارسی معین): دیگر طرایق مختلف و متباین که اکابر فضلا و بلغا را بود و اگر از هر یکی انموذجی باز نمائیم به اطالت انجامد. (مرزبان نامه، از فرهنگ فارسی ایضاً). و رجوع به تباین شود. || (اصطلاح منطق) الفاظ بسیار که بر معانی بسیار دلالت کند، هر لفظی بر معنیی دیگر بی اشتراک، مانند انسان و اسب: و گمان افتد که هر دو لفظ مترادفند و نباشد، بلکه متباین باشد مانند سیف و حسام چه سیف شمشیر باشد و حسام شمشیربران. (اساس الاقتباس، از فرهنگ فارسی معین). و اما قسم دوم که الفاظ بسیار بر معانی بسیار دلالت کند هر لفظی بر معنیی دیگر بی اشتراک، آن را اسماء متباینه خوانند. (اساس الاقتباس، ایضاً). و رجوع به همین کتاب ص 9 شود. || (اصطلاح علم حساب) به اصطلاح حساب هر دو عددی را که با هم متماثل باشند و نه متداخل و نه متوافق مانند عدد 4 و 5. (ناظم الاطباء). دو عدد نامساوی را گویند که نسبت بهم اصم باشند بطوری که نه با عدد ثالثی وفق داشته باشند و نه بزرگتر بر کوچکتر قابل بخش باشد، مثل 10 و 7 به عبارت دیگر دو عدد نامساوی را نسبت به یکدیگر متباین گویند وقتی که مقسوم علیه مشترک آنها واحد باشد، یعنی جز واحد به عدد دیگری تقسیم پذیر نباشند درین صورت بزرگترین مقسوم علیه مشترک آنها همان واحد است مانند 26 و 15. مقابل متداخل و موافق. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به متباین شود.


اسم متباین

اسم متباین. [اِ م ِ م ُ ت َ ی ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رجوع به اسماء متباینه شود.


اعداد متباین

اعداد متباین. [اَ دِ م ُ ت َ ی ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) عددهای متباین. آنند که هیچ عدد ایشان را نشمرد چون نه و ده که هر دو را جز یکی نشمرد و بهیچ جزو هنبازی نیوفتد چون نیمه یا سه یک. پس نُه متباین است ده را؛ ای جدا از وی. (از التفهیم ص 37).

فرهنگ فارسی هوشیار

متباین

(اسم) جدا شونده از یکدیگر، مخالف: دیگر طرایق مختلف و متباین که اکابر فضلا و بلغا را بود و اگر از هر یکی انموذجی باز نماییم با طالت انجامد. الفاظ بسیار که بر معانی بسیار دلالت کند هر لفظی بر معنیی دیگر بی اشتراک مانند: انسان و اسب: و گمان افتد که هر دو لفظ مترادفند و نباشد بلک متباین باشد مانند سیف و حسام چه سیف شمشیر باشد و حسام شمشیر بران. و اما قسم دوم که الفاظ بسیار بر معانی بسیار دلالت کند هر لفظی بر معنیی دیگر بی اشتراک آنرا اسما ء متباینه خواندند، دو عدد نا مساوی را گویند که نسبت بهم اصم باشند بطوری که نه با عدد ثالثی وفق داشته باشند و نه بزرگتر بر کوچکتر قابل بخش باشد مثل 10 و 7 بعبارت دیگر دو عدد نا مساوی را نسبت بیکدیگر متباین گویند وقتی که مقسوم علیه مشترک آنها واحد باشد یعنی جز واحد بعدد دیگری تقسیم پذیر نباشند درین صورت بزرگترین مقسوم علیه مشترک آنها همان واحد است مانند: 26 و 15 مقابل متداخل متوافق

فرهنگ عمید

متباین

جدا از یکدیگر،
آنچه با دیگری دوری و تفاوت دارد، ضد یکدیگر،

مترادف و متضاد زبان فارسی

متباین

جدا، متفاوت، متمایز، مخالف،
(متضاد) متشابه، مترادف، متماثل

عربی به فارسی

متباین

ناجور , مختلف , نابرابر , نامساوی , غیرمتجانس , ناهمسان , ناهمانند

فرهنگ معین

متباین

(مُ تَ ی) [ع.] (اِفا.) متمایز، جدا از یکدیگر.

حل جدول

متباین

دور از هم


متباین ، جدا

دور از هم


متباین، جدا

دور از هم

فارسی به عربی

متباین

متناقض

فرهنگ فارسی آزاد

متباین

مُتَبایِن، مختلف با یکدیگر، متفاوت با هم، دور شونده از هم، جدا شونده از یکدیگر،

انگلیسی به فارسی

contradictory

متباین


heterogeneous

متباین

معادل ابجد

متباین

503

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری