معنی مباین
لغت نامه دهخدا
مباین. [م ُ ی ِ] (ع ص) ناسازوار. مخالف. ناسازگار. که بینونت دارد. جدا. ج، مباینات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): چنانکه اندرهندسه گویند که هر مقداری مشارک دیگر مقدار مجانس خود بود یا مباین. (دانشنامه). و رجوع به مباینه و مباینت و متباین شود.
دستوریه
دستوریه. [دَ ری ی َ] (مص جعلی، اِمص) بودن کوکب مباین شمس (در احکام نجوم). (مفاتیح العلوم).
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ عمید
مخالف،
حل جدول
دارای تضاد و تفاوت
متفاوت و متمایز
مباین
ناسازگار و متضاد
مباین
دارای تضاد و تفاوت
مباین
دیگرسان
گوناگون، مباین، متباین، متمایز، مختلف، مغایر، ناهمگون، ناهم آهنگ، متفاوت
مترادف و متضاد زبان فارسی
خلاف، ضد، متفاوت، مغایر،
(متضاد) مرادف
متفاوت
دیگرسان، گوناگون، مباین، متباین، متمایز، مختلف، مغایر، ناهمگون،
(متضاد) متشابه، ناهمآهنگ
مغایر
خلاف، دیگرگون، ضد، مباین، متفاوت، مخالف، منافی، نامشابه، ناهمگون،
(متضاد) مشابه
ضد
خلاف، عکس، مباین، مخالف، مغایر، نقیض، وارونه، ناجور، ناسازگار، خصم، دشمن، عدو،
(متضاد) موافق
فرهنگ فارسی آزاد
مُباین، مخالف، بر خلاف،
معادل ابجد
103