معنی ماهک

لغت نامه دهخدا

ماهک

ماهک. [هََ] (اِ مصغر) ماه خرد. سالَک را به تفأل ماهک گویندتا زود زایل شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || خوبروی کوچک. معشوقک زیباروی:
ماهکی سروقد و سیم تن و لاله رخ است
ماه کی نوش لب و ناربر و جعدور است.
روزبه نکتی (از لباب الالباب ج 2 ص 58).
|| در کرج، جوی آب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || نامی از نامهای ایرانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از نامهای ایرانی چنانکه در صدر اسلام نام حاکم اصطخر فارس ماهک بود و ابن البلخی آرد: ابوموسی اشعری به پارس آمد و قصد اصطخر کرد در سال 28 از هجرت و در آن وقت ماهک در اصطخر بود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 116).


مهک

مهک. [م َ هََ] (اِ) ماهک. قریضه ای که از گریبان برآرند. قواره، مهک که از گریبان برآرند چون گریبان باز کنند. (مهذب الاسماء). شکله. کلاه وار. قواره.


سالک

سالک. [ل َ] (اِ) جراحتی ساری که بر ظاهر بدن در پاره ای مملکتها پیدا آید و زمانی طویل بماند و پس از خوب شدن جای آن همیشه گود باشد. نوعی قرحه که در بعض آب و هواها یک نوبت هرکس بدان مبتلا میشود. زخم معروف و آن را ماهک گویند. رجوع به رساله ٔ احمد امامی چ تهران ص 355 شود.


پندار

پندار. [پ ِ] (اِخ) در کتاب احوال و اشعاررودکی تألیف سعید نفیسی آمده است: کمال الدین ابوالفتح پنداربن ابونصر خاطری رازی شاعر معروف زبان پهلوی و مداح مجدالدوله ٔ دیلمی (387-420 هَ. ق.) بوده ودر سال 401 درگذشته است. رجوع کنید به مجمعالفصحاء ج 1 ص 171. گذشته از هفده بیتی که در آنجا بنام پندار آمده است این ابیات نیز از او در سفینه ها ثبت شده:
مرا گویند زن کن زانکه اندر دل هلاک آئی
عروسک پر جهیزک پر ز جامه طمطراک آئی
نخواهی زن نخواهی زن که نه مه بگذرد حالی
رید برریش تو گرچه زمان دیک و داک آئی.
و این قصیده که در کتاب مونس الاحرار بنام او آمده تحریف بسیار در آن راه یافته و درست مفهوم نیست ولی در این مورد ثبت کردم که شاید بعد تصحیح کرده آید:
خور رنگین و ماهک سروبالا
ابا لای توام بر سرو بالا
کی اج دیمت نمو بکنج نافش
ببالایت نمو سرو ایچ بالا
سهای بشن و بالای تو داره
دل پردرد و میشم خیره بالا
ونفشه فرشقاقت بنده فربند
هلاله فرد هارت لایه ورلا
به آن بربندت اسرم بوشانید
بلا فرلاتیه لایم پراج لا
مرا خانه کیش دوشارر در دل
ترا فرسیم زاره عنبر آلا
همان دو غالیه در سیمت آلو
مراسی زعفران فرزرت آلا
بیار دیم من کن دیم تو دست
بمهرآج دل بهل جنگ وولالا
بدامان عنبرین بخط مشکین
بدسته نرگسی بچشم شهلا
بنش تو کنه شمشاد نازش
بچشم تو کنه جادو تولا
تولا بتو کردش این دل ریش
چرا داری بتیمارش تو ولا
فراسرم گر کنند ورزیگران کشت
ز می نبهلند کامی بکالا
نخته چشمکان فامانک و پروین
همه شف می برم تا روج ویلا
ار از من که دانستی بگیهان
گرم دو شارنه کردی بدولا
چنین کت مارکی من رفتمی راست
اگر بنه شه ای دینم بجولا
چو سویه ٔ بوسین راز من ایکون
فر آورده سها بسهرش الا
مرا بیننده فرخان واک مدار
که پر کردش سها مولی بمولا
سهای فادلم هم خواب و خورده
بروش خواف چشمانم دکرلا
منی کم هم نشین دزومینه دوشار
که چشمش بمنه گوشش بکالا
مرا کت دوست کج من طبع بر
وجینم دو رویه لولوی لالا
گتم ببوسکیجی هم کنی منع
گتش من بکنم ایکون تو می لا
منم چون کشتی و موج و غرقاب
تبه لنگر شیه صبرم سجلا
دجلای سخن چشم قوافی
یکی دهم دگر ضد نعم لا
دلا کردیش حسنت لا ملف نی
تمامه بالف بکن تو مبرا
گنه هر کس نباشد در و یاقوت
دشهرش نهلند فاروز و دیغا
دیغاکت هلاله سر بسر کوه
دوشی کته بنفشه سر بسر پا
بگرزن گرد نرگس جام زرین
دو گل دیمه نمو اج مهد مینا
هناخوه جنده واپوشی که ابیون
بیرزه به حریر و وید بویا
ونفشه فاشقاق اروج هم تست
عقیق سرخه فاشیر وجه همتا
این پهلوی نیزبنام او در کتاب المعجم آمده:
مشکین کلکی سروین بالائی
وا دو چشم شهلا و چه شهلائی.
و هم این بیت در آن کتاب بنام اوست:
دیم من و دیم دوست آن اشایه این اج درد
چونان گل دو دیمه نیم سرخ ونیم زرد.
و نیز این بیت همانجا بنام اوست:
نایا خو نکوئی که منی را
بولم و اتو دوا اواج یاسه.
این دو بیت در همان کتاب بنام او آمده است:
ای همه فرو تابید زمانه
ولایت بتواج هروی مصفا
سنانش در دل دشمن نشینه
دی دل و کیان را در ننه پا.
این بیت نیز در فرهنگ جهانگیری بنام اوست:
لحن اورامن و بیت پهلوی
زخمه ٔ رود و سماع خسروی.
درباره ٔ نام او نیز اشکالی هست و آن این است که در بیشتر کتابها بندار نوشته اند و در چند جا پندار آمده ولی ظهیر فاریابی جائی در مفاخرت می گوید:
در نهان خانه ٔ طبعم بتماشا بنگر
تا ز هر زاویه ای عرضه دهم پنداری.
و پیداست که در این شعر اشارت به او کرده و کلمه ٔ پندار را به هر دو معنی آورده یعنی معنی حقیقی از پنداشتن بمعنی وهم و گمان و هم اشاره بنام این شاعر کرده و از این جا پیداست که نام او پندار بوده است و اگر در کتابها بندار نوشته اند به املای قدیمی و به رسم الخط سابق بوده که پ را هم یک نقطه میگذاشته اند. مؤلف کشف الظنون کتابی بنام منتخب الفرس در لغت فارسی به او نسبت داده است. (کتاب احوال و اشعار رودکی تألیف نفیسی ج 3 صص 1140-1143). در قاموس الاعلام ترکی آمده است: کمال الدین رازی یکی از شعرای ایران و از اهل ری بود. در اوائل قرن پنجم هجری میزیست و به مجدالدوله پسر فخرالدوله دیلمی انتساب داشت اسماعیل بن عباد وی را تربیت کرد خواجه ظهیر فاریابی او را ستوده. به زبان عربی و فارسی و لهجه ٔ دیلمی اشعار سروده است این رباعی از اوست:
از مرگ حذر کردن دو روز روا نیست
روزی که قضا باشد و روزی که قضا نیست
روزی که قضا باشد کوشش نکند سود
روزی که قضا نیست در او مرگ روا نیست
- انتهی. و نیز رجوع به بندار شود.

فرهنگ عمید

ماهک

قسمت سفیدرنگ و هلالی انتهای ناخن،

نام های ایرانی

ماهک

دخترانه، ماه کوچک، نام یکی از پادشاهان سکائی

فرهنگ فارسی هوشیار

قمیر

مصغر قمر ماهک شهری در هند که یلنجوج (عودهندی عودقماری) ازآنجاآورند


اسما ء الحسنی

گزیده نام ها برجسته نام های خدا شماره ی این نام ها نود و نه است با بهره گیری از پاژنامه (مرقع) ای که نوشته ی عمادالحسنی یا میر عماد است گزیده نام های خدا چنین است: (میان ماهک هاازهمان پاژنامه بر گرفته شده


ملک

پادشاه ملوک، دارای مملکت دارائی، آنچه در تصرف کسی باشد، هستی ‎ هیر دستکرد خواستک: خواسته، ماهک سپیدی بن ناخن فرشته در برخی از واژه نامه ها امشا سبند یا امشا سپنتا ی اوستایی را فرشته دانسته و گمان کرده اند که در کیش زرتشت هفت فرشته با نام امشاسبند در کار است. این بر داشت درست نیست یکی از هفت امشاسبند اور مزد است شش تای دیگر فروز گان (صفات الهی) اور مزد ‎ خاوند خداوند، هیر دار روستا خاوند، شهریار پارسی است خلر بسله از گیاهان ‎ چیرگی، شهریاری، سترگی (اسم) فرشته:. . . } و از غبار نعال باد پایان چشم ملک خیره می گشت. ‎{ (جوامع الحکایات 16:1) جمع: ملائک (ملایک) ملائکه (ملایکه) . یا ملک مقرب. فرشته ای که نزدیک باستان حضرت حق است. عدد این گونه فرشتگان در اسلام چهار است: جبرائیل اسرافیل میکائیل عزرائیل و در دین زردشت هفت و در دین یهود نیز هفت است، صدرالدین شیرازی عقل اول را ملک مقرب و عقول طولیه را ملایکه مقربین نامیده باعتبار قاهریت و تاثیر آنها در مادون خود (مبدا و معاد صدرا‎ 92 رساله صدرا 105 اسفار ج 3 ص 101) (اسم) خداوند صاحب، صاحب ملک، شاه پادشاه: } گر ملک این است و چنین روزگار زین ده ویران دهمت صد هزار. ‎{ (نظامی) توضیح مرحوم قزوینی نوشته: } در ایران و متعلقات آن حکمرانان ولایات و ممالکی را که استقلال کلی نداشته بلکه باجگذار (باجگزار) پادشاهان مستقله دیگر بودند ولی حکومت ایشان ارثی و ابا عن جد بوده } ملک { میخوانده اند و این لقب را نیز سلاطین مستقله بدیشان عطا میکرده اند و پادشاهان مستقله از قبیل غزنویه و سلجوقیه و غوریه فیروز کوه و خوارزمشاهیه دارای لقب رسمی } سلطان { بودند و غالبا این لقب بایستی از دارالخلافه بغداد برای ایشان فرستاده شود و چون اول کسی که خود را } سلطان { خواند بشرحی که در کتب تواریخ مذکوراست سلان محمود غزنوی بوده است لهذا ملوک سابق نیز بر غزنویه را چون صفاریه و سامانیه و دیالمه کسی بلقب سلطان نخوانده است و بعد از فتح بغداد بدست مغول و انقراض خلافت عربیه این نظم و ترتیب مانند بسی از نظامات و ترتیبات دیگر از میان رفت و مفهوم مصطلح این دو لقب با یکدیگر مختلط گردید (چهارمقاله و تعلیقات باهتمام م. معین مقدمه ص دوازده ح 2) و هم ایشان در یاد داشتها ‎131:7 نوشته اند: } ملک را غالبا (بلکه همیشه) بر کسی اطلاق میکرده اند که در تحت تبعیت او (سلطان { بوده است که عبارت بوده اند از ولات و حکمرانان ایالات که در سلسله مخصوصی بطور وراثت محصور بوده است و اشبه شیئی بوده است بخدیو های مصر حالیه یا راجه های هند نسبت بدولت انگلیس و مرادف بوده با حالیه ولی سلطان بدون تردید و شک همیشه اطلاق میشده است بپادشاه مستقل مستبد که ابدا تحت حمایت و تبعیت کس دیگر نبوده است. { در دوره سلجوقیان ملک باعضای فرودست خاندان سلطنتی اطلاق میشده. در عهد تیموری بولات ایالات که ارثا بدان مقام رسیده بودند اطلاق میگردیده: } و بر مقتضای عهدی که گرگین ملک گرج در سال گذشته. . . کرده بود می بایست هنگام رایت فتح آیت را باقدام مسکنت و ضراعت استقبال نموده بودی. ‎{ (ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر 365:2) . در دوران صفویان عنوان ملک تنزل یافت و بامرا و حکام نیز اطلاق شد، خدای متعال. یا ملک تعالی. خدای تعالی.

انگلیسی به فارسی

Latch needle

سوزن کشبافی - میل کشبافی - سوزن بافندگی حلقوی - سوزن زبانه دار - سوزن ماهک دار - سوزن سر قفل - قلاب سرقفلی کشبافی

بیوگرافی

اصغر شریعتی

اصغر شریعتی در اسفند ماه سال ۱۳۵۰ در تهران به دنیا آمد. در نونهالی به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفته و در کلاس های مختلف از جمله نقاشی، خطاطی، مجسمه‌سازی شرکت نموده و آموزش های اولیه را فراگرفت. بعد از گرفتن دیپلم و اتمام دوران خدمت نظام وظیفه در اولین دوره پذیرش دانشگاه سوره (نام پیشین: مؤسسه آموزش عالی سوره) شرکت کرده و در آنجا زیر نظر استاد دکتر رکن الدین خسروی و سایر اساتید به جامعه هنری معرفی شد. بازی در تئاترهای: وراجی، نقص، سگ آمریکایی، سه پنجره از زندگی، آینه گر و دیگران، مترسک، ساعت، سفری برای آرش، نمایشی کمدی «ارباب پاکروان و نوکرش ماهک خوش سیما»، هتل ایران، غروب یک روز پائیزی، یک شب کوتاه، غریب توس، لاک‌پشت، «سرتو بدزد رفیق»، «بیژن و منیژه» و «رستم و سهراب»، عروسی خان مظفر (چهارصندوقه)، تربت، کین سهراب – خون سیاوش، نمایشنامه خوانی پالتو، آی کچلا. فیلم های سینمایی: مسافر جنوب، خیلی دور خیلی نزدیک، زخم شانه حوا، به هدف شلیک کن. حضور در تله تئاتر تلویزیونی:«افسانه‌های جاودان ایران»، حدیث عشق. تله فیلم تلویزیونی: فراسوی شک، (فیلم کوتاه داستانی شبهای اعتکاف)، آن سوی سپیده دم، بلور باران، در اعماق خطوط، مروارید سیاه، دسر توت فرنگی، برنامه تا خوشبختی راهی نیست (مستند روانشناسی در چندین قسمت). سریال (مجموعه) تلویزیونی: شب‌زدگان، ریشه در زمان، مسافر زمان ۲، در چشم باد، قهوه تلخ، مختارنامه، دست بالای دست، سیگنال وارونه، معمای شاه.

معادل ابجد

ماهک

66

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری