معنی ماهرخ

لغت نامه دهخدا

ماهرخ

ماهرخ. [رُ] (ص مرکب) ماه روی. از اسمای محبوب است. (آنندراج). ماه رخسار. کسی که رخسار وی مانند ماه، تابان و درخشان باشد. (ناظم الاطباء). ماه چهره. ماه دیدار. ماهرو. زیباروی:
چو آن ماهرخ روی شاپور دید
بیامد بر او آفرین گسترید.
فردوسی.
بسان زره بر گل ارغوان
برافکنده بدماهرخ گیسوان.
فردوسی.
مر آن ماهرخ را به پرده سرای
بفرمود تا خوب کردند جای.
فردوسی.
چنان بد که بی ماهرخ، اردوان
نبودی شب و روز روشن روان.
فردوسی.
دلشاد همی باش و می لعل همی خواه
از دست بتی ماهرخ و لعل چو گلنار.
فرخی.
زین سرو قدی ماهرخی غرچه نژادی
عاشق دوصدش پیش رخ همچو قمر بر.
سوزنی.
حور از بهشت بیرون نایدتو از کجایی
مه بر زمین نباشد، تو ماهرخ کدامی.
سعدی.
مردمی کردو کرم، بخت خدا داد به من
کان بت ماهرخ، از راه وفا باز آمد.
حافظ.
به لابه گفتمش ای ماهرخ چه باشد اگر
به یک شکر زتو دل خسته ای بیاساید.
حافظ.
یا رب آن شاه وش ماهرخ زهره جبین
دُرِّ یکتای که و گوهر یکدانه ٔ کیست.
حافظ.
- شکار ماهرخ، عده ای آهسته و مخفیانه خود را به شکار - که در حال خفتن است - می رسانند و آن را صید می کنند. این نوع شکار را «دزدکشی » هم می نامند. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به ماهرخ رفتن شود.


ماهرخ رفتن

ماهرخ رفتن. [رُ رَ ت َ] (ص مرکب) اصلاً اصطلاح شکار است و بمعنی مواظب و مراقب بودن و کمین توله ٔ شکاری در اطراف شکار است تا وقتی شکارچی سر برسد و توله شکار را رم دهد و شکارچی او را هدف قرار دهد. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده). به قصد برجستن خود را گرد کرده بی حرکت مترصد صید بودن چنانکه گربه برای گرفتن گنجشک وسگ شکاری برای صید شکار. نشستن چون نشستن گربه برای جستن به گنجشکی یا موشی. جمع و مترقب نشستن گربه برای گرفتن موش و دده برای گرفتن صید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || این اصطلاح سپس بمعنی هر نوع کمین کشیدن و مترصد بودن و حمله کردن استعمال شده است. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده):
کبک در زیر پلو بنهفته رخ، من ماهرخ
همچو توله در کمین کبک پهلوی بنه.
حکیم سوری (از فرهنگ عامیانه ایضاً).

فرهنگ عمید

ماهرخ

پنهانی، به‌آرامی، و خمیده،


مارخ

ماهرخ

حل جدول

ماهرخ

ماه سیما


خوش‌سیما

ماهرخ

نام های ایرانی

ماهرخ

دخترانه، آنکه صورتی چون ماه زیبا دارد، ماهچهر


مهرخ

دخترانه، ماهرخ

فرهنگ فارسی هوشیار

ماهرخ

زیبا و خوشگل

مترادف و متضاد زبان فارسی

ماه‌رخ، ماهرخ

مه‌طلعت، مه‌چهر، مه‌پاره، ماه‌سیما، ماهرو، ماه‌منظر، مه‌عذار، مه‌رخ، زیبا، مه‌لقا، خوشگل، قشنگ،
(متضاد) بدگل، زشت

معادل ابجد

ماهرخ

846

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری