معنی لوث

لغت نامه دهخدا

لوث

لوث. [ل َ وَ] (ع اِمص) سستی. (منتهی الارب).

لوث. [ل َ] (ع اِ) نیرو. قوت. (از منتهی الارب) (مهذب الاسماء). || بدی. || زخم. || شبه دلالت. (منتهی الارب).

لوث. [ل َ] (ع مص) دستار پیچیدن. (منتهی الارب). عمامه دربستن. (تاج المصادر). عمامه پیچیدن. عمامه در سر بستن. (زوزنی). || گرد گشتن. || بند شدن. || پناه گرفتن. (منتهی الارب). پناه با کسی دادن. (تاج المصادر). || نیافتن چیزی از کان بعد جستن. || در روغن گردانیدن لقمه را. || لازم بودن در خانه. || خائیدن چیزی را. || تر نهادن خرما در آب و جز آن. || انگشت خویش خائیدن کودک. (منتهی الارب). || آلوده کردن. (تاج المصادر). آلوده بکردن. (زوزنی). آلودن. (دهار). آلودگی. (غیاث). پلیدی.نجاست: لوثی شنیع بدین سبب بر دیباچه ٔ شرف نسب و جمال حال او نشست. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 230). || توانا و قوی شدن. (منتخب اللغات).


لوث شدن

لوث شدن. [ل َ ش ُ دَ] (مص مرکب) لوث شدن خون یا بزه و تقصیر یا امری، مجازاًبه چند یا چندین تن نسبت داده شدن تخفیف کیفر را.


لوث کردن

لوث کردن. [ل َ ک َ دَ] (مص مرکب) لوث کردن خون یا بزه و تقصیر؛ مجازاً چند یا چندین تن را در آن دخیل کردن تخفیف کیفر را.


ذات لوث

ذات لوث.[ت ُ ل َ] (اِخ) موضعی است. راعی راست:
و اظعان طلبت بذات لوث
یزید رسیمها سرعاً و لینا
انخن جِمالهن بذات غسل
سراهالیوم یمهدن الکدونا.

فرهنگ معین

لوث

(لَ) [ع.] (اِمص.) آلودگی، پلیدی.

حل جدول

لوث

پلیدی و آلودگی

پلیدی، آلودگی

عربی به فارسی

لوث

گل الود کردن , کثیف کردن , لکه دار کردن

فرهنگ عمید

لوث

آلوده کردن،
آلایش، آلودگی،

مترادف و متضاد زبان فارسی

لوث

آلایش، آلودگی، آلوده‌سازی، پلیدی

فارسی به عربی

لوث

تلوث

فرهنگ فارسی هوشیار

لوث

سستی، آلودگی

فرهنگ فارسی آزاد

لوث

لَوث، در فارسی به معنای آلودگی و پلیدی مُصطلح است، در عربی از جمله معانی مختلفه «لأثَ، یَلُوثُ، لَوث» آلودگی لباس و آغشتگی آن و مغشوشی... می باشد، ایضاً از معانی لَوث، زخم ها، جراحات، بدی و شرّ، نیرو و قوّت و دلیلِ سست است،

معادل ابجد

لوث

536

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری