معنی لطمه

فرهنگ معین

لطمه

صدمه، سیلی، تپانچه، آسیب، جمع لطمات. [خوانش: (لَ مِ) [ع. لطمه] (اِ.)]


لطمه خوردن

سیلی خوردن، صدمه دیدن، زیان دیدن. [خوانش: (~. خُ دَ) [ع - فا.] (مص ل.)]

فارسی به انگلیسی

لطمه‌

Damage, Disservice, Hurt, Injury, Loss, Prejudice

فرهنگ عمید

لطمه

صدمه،
[قدیمی] تپانچه، سیلی،

فارسی به عربی

لطمه

صدمه، ضربه، وطاه

مترادف و متضاد زبان فارسی

لطمه

آسیب، صدمه، گزند، مضرت، شوک، ضربه، خسارت، خسران، زیان، سیلی

فرهنگ فارسی هوشیار

لطمه

سیلی، تپانچه، چک زدن


لطمه خوردن

‎ آسیب دیدن، سیلی خوردن (مصدر) تپانچه خوردن سیلی خوردن: پا چو نهد بر سر دریا خسی لطمه خورد از کف دریا بسی. (امیر خسرو آنند. لغ. ) یا لطمه خوردن بکسی یا چیزی. آسیب رسیدن ضرر وارد آمدن.


لطمه زدن

‎ ویزاستن گزند رساندن، سیلی زدن

فارسی به آلمانی

لطمه

Erschu.ttern [verb], Schlag (m) [noun]

لغت نامه دهخدا

لطمه زدن

لطمه زدن. [ل َ م َ / م ِزَ دَ] (مص مرکب) سیلی زدن. طپانچه زدن. لت زدن.
- لطمه زدن به کسی یا به کاری، آسیب رساندن. صدمه زدن.


لطمه خوردن

لطمه خوردن. [ل َ م َ / م ِ خوَرْ / خُرْ دَ] (مص مرکب) سیلی خوردن. طپانچه خوردن:
یا چو نهد بر سر دریا خسی
لطمه خورد از کف دریا بسی.
امیرخسرو (از آنندراج).
- به امری یا به کسی لطمه خوردن، آسیب رسیدن. صدمه خوردن. لت خوردن.

معادل ابجد

لطمه

84

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری