معنی لاابالی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(اُ) [ع.] (ص مر.) در فارسی به معنای سهل انگار، بی قید. در عربی متکلم وحده از فعل مضارع (باک ندارم).
فرهنگ عمید
بیقید و بیبندوبار: لاابالی چه کند دفتر دانایی را؟ / طاقت وعظ نباشد سر سودایی را (سعدی۲: ۳۱۶)،
[قدیمی] بیباک، بیپروا،
(قید) [قدیمی] با بیبندوباری،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
بی بندوبار، بی سروپا
کلمات بیگانه به فارسی
بی بند وبار، بی سروپا
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیبندوبار، بیحمیت، بیغیرت، بیکار، لاقید، لش
فارسی به انگلیسی
Bum, Improvident, Irresponsible
فرهنگ فارسی هوشیار
(جمله فعلی: متکلم وحده از فعل مصدرمبالاه) باک ندارم نمی ترسم، بی باک بی بند وبار بی پروا: لاابلی چکند دفتر دانایی را ک طاقت وعظ نباشد سرسودایی را. (سعدی. کلیات) یا لاابالی شدن. (مصدر) سهل انگار وبی قیدشدن: گرت با ما خوش افتاده است چون ما لااللی شو نه یاران مست برخیزند و تو مستور بنشینی. (سعدی) بی مبالات، سهل انگار، بی بند و بار، شل، بی التفات، نترس وبیباک
فرهنگ فارسی آزاد
لا اُبالِی، (جمله فعلیَّه)، ترس ندارم، بیم ندارم، در فارسی به معنای شخص بی مبالات، بی باک، بی بند و بار و لاقید مصطلح است،
معادل ابجد
75