معنی قوزی
لغت نامه دهخدا
قوزی. (ص نسبی) منسوب به قوز. آنکه قوز دارد. کوژپشت. رجوع به قوز و غوز شود.
قره قوزی
قره قوزی. [ق َ رَ] (اِخ) دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع در 16000 گزی شمال کلاله. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل مالاریایی است. سکنه 300 تن. آب آن از رودخانه ٔ گرگان و محصول آن غلات، صیفی، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد، و از گنبدقابوس در فصل خشکی اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کلی قوزی
کلی قوزی. [ک َل ْ لی] (اِخ) دهی از دهستان چهاردانگه است که در بخش هوراند شهرستان اهر واقع است و 382 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
فرهنگ معین
(ص نسب.) = غوزی: گوژپشت، کسی که پشتش برآمدگی غیرطبیعی دارد.
فرهنگ عمید
کسی که در پشتش قوز دارد، گوژپشت،
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
نادرست نویسی کوژی کوژپشت کفیک
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
123