معنی قواره

قواره
معادل ابجد

قواره در معادل ابجد

قواره
  • 312
حل جدول

قواره در حل جدول

  • واحد شمارش پارچه
فرهنگ معین

قواره در فرهنگ معین

  • (قَ ر) [ع. قواره] (اِ. ) مقدار پارچه بریده شده به اندازه یک دست لباس. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

قواره در لغت نامه دهخدا

  • قواره. [ق َ رَ / رِ] (از ع، اِ) پارچه ای که گرد بریده باشند. (فرهنگ فارسی معین). پارچه ای که خیاط از گریبان جامه و پیراهن و مانند آن برمی آورد. (برهان) (ناظم الاطباء). || چیزی که اطرافش بریده باشد. (فرهنگ فارسی معین). || پارچه ای که از آن یک جامه توان کرد. (یادداشت مؤلف). واحد مقیاس برای بخش پارچه. (فرهنگ فارسی معین). بمقدار یک دست جامه: یک قواره فاستونی بمقدار یک دست کت و شلوار. || قد و قامت. (یادداشت مؤلف). هیأت. توضیح بیشتر ...
  • قواره. [ق ِ رَ / رِ] (اِ) رجوع به قَواره شود.

  • قواره. [ق ُ رَ / رِ] (اِ) حقه های آتشین. (آنندراج از فرهنگ سکندرنامه). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

قواره در فرهنگ عمید

  • واحد شمارش پارچه به اندازه‌ای که لباس دوخته شود،
    واحد شمارش زمین به اندازه‌ای که یک بنا در آن ساخته شود،
    [عامیانه] ظاهر: ریخت و قواره،
    (صفت) [عامیانه] شایسته، متناسب،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

قواره در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

قواره در فارسی به عربی

گویش مازندرانی

قواره در گویش مازندرانی

  • ریخت قیافه، یک قطعه زمین مسکونی
فرهنگ فارسی هوشیار

قواره در فرهنگ فارسی هوشیار

  • پارچه که گرد بریده باشند، پارچه ای که از آن یک جامه توان کرد، یک قواره فاستونی. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید