معنی قهرمان وسترن
حل جدول
رینگو
وسترن
فیلم غرب وحشى
وسترن رى انرایت
بازگشت مردان شرور
بازیگر وسترن هالیوود
جان وین
سریال وسترن قدیمی
غرب وحشی وحشی
اصطلاحات سینمایی
وسترن، « ژانر » یا گونه ای ازفیلمهاست که با عناصری ازقبیل اسب، مردتنها، مزرعه، درگیری خوب وبد، هفت تیر کش و... شناخته می شود ودر دهه های پیشین بسیار رواج داشته است. « جان فورد » به ساخت این نوع فیلمها شهره بود. « جان وین» نیز شخصیت شناخته شده ی این « ژانر» است.
وسترن اسپاگتی
فیلم های وسترنی که عموما در ایتالیا تهیه می شد، فیلم برداریشان در یوگوسلاوی و اسپانیا صورت می گرفت و بازیگران آمریکایی در آن بازی می کردند. از فیلم سازان مطرح این نوع فیلم ها می توان به سرجیو لئونه (Sergio Leone) اشاره کرد و از فیلم های مطرح او در این ژانر نیز می توان به خوب، بد، زشت (Good Bad Ugly)، به خاطر یک مشت دلار (1964- For a Fistfull of Dollars) و روزی روزگاری در غرب (1967- Once Upon a Time in the West) اشاره کرد.
فرهنگ عمید
نوعی فیلم با صحنههای زدوخورد و تیراندازی که نمایشگر زندگی کابویهای غرب امریکا است،
فرهنگ فارسی هوشیار
انگلیسی رخشاره ی خوربری بزن بزن گاو چرانی
وسترن اسپاگتی
انگلیسی بزن بزن ایتالیایی
فیلم های وسترن
رخشاره های خوربری بزن بزن
لغت نامه دهخدا
قهرمان. [ق َ رَ] (اِخ) حسن بن ابی الحسن بن محمدورامینی. از محدثان است. (ریحانه الادب ج 3 ص 326).
قهرمان. [ق َ رَ] (اِخ) دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز، سکنه ٔ آن 500 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، لبنیات، توتون و شغل اهالی آنجا زراعت است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
قهرمان. [ق َ رَ] (اِخ) دهی است از دهستان کناربروژ بخش صومای شهرستان ارومیه، سکنه ٔ آن 100 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قهرمان. [ق َ رَ] (معرب، ص، اِ) وکیل یا امین دخل و خرج. جمع آن قهارمه است و این کلمه عربی نیست. (اقرب الموارد). || پهلوان. دلاور. (ناظم الاطباء). پهلوان مظفر و غیرمغلوب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || قائم به کارها و خزانه دار و وکیل و نگهدارنده ٔ آنچه در تصرف او هست. معرب کهرمان. (آنندراج). کارفرما. (برهان) (ناظم الاطباء). ج، قهارمه. (دزی ج 2 ص 415):
اگر اشتر و اسب و استر نباشد
کجا قهرمانی بود قهرمان را؟
ناصرخسرو.
|| قوت و زور و قدرت. (ناظم الاطباء). || حاکم و بمعنی حکومت نیز. (آنندراج). || نام آهنگی در موسیقی. رجوع به آهنگ شود.
معادل ابجد
1112