معادل ابجد
قلاب در معادل ابجد
قلاب
- 133
حل جدول
قلاب در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
قلاب در مترادف و متضاد زبان فارسی
- چنگک، کجک، گیره، معلاق
فرهنگ معین
قلاب در فرهنگ معین
- (قُ لّ) [ع. ] (اِ. ) وسیله خمیده سرکج برای گرفتن، کشیدن یا آویختن. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
قلاب در لغت نامه دهخدا
- قلاب. [ق ِ] (ع اِ) گرگ. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (فهرست مخزن الادویه). توضیح بیشتر ...
- قلاب. [ق ُ] (ع اِ) بیماریی است دل را. || بیماریی است که شتر را به روزی بکشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
-
قلاب. [ق ُل ْ لا] (اِ) خار آهنی خمیده ٔ حلقه مانند که چیزی بدان توان آویخت. (غیاث اللغات). چنگک.
|| در اصطلاح تیراندازان، نوعی از کشیدن کمان. (آنندراج):
تا پنجه به قلاب زدی سوی کمان
از زور تو خم گرفت ابروی کمان.
ملاطغرا (از آنندراج).
|| دو آهن چون جوالدوزی، یا دو استخوان که بدان بافند. (یادداشت مؤلف). || آهن پاره ٔ سرتیز و کج که بدان ماهی شکار کنند. (آنندراج) (ناظم الاطباء):
مرغها را دام گسترده ست امواج نسیم
ماهیان را نیش قلاب است موج چشمه سار. توضیح بیشتر ...
-
قلاب. [ق َل ْ لا] (ع ص) گرداننده از سره به ناسره. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). || آنکه پول قلب سکه میکند. (ناظم الاطباء). آنکه بر زر قلب سکه زند. (آنندراج):
خموش حافظ و این نکته های چون زر سرخ
نگاه دار که قلاب شهر صراف است.
حافظ.
|| دغاباز. (آنندراج) (ناظم الاطباء):
ای مرد سلامت چه شناسد روش دهر
از مهر خلیفه چه نویسد زر قلاب ؟
خاقانی.
خلاص بود و کنون قلب شد ز سکه بگشت
مزوّر آمد و خائن چو سکه ٔ قلاب. توضیح بیشتر ...
- قلاب. [ق ُ] (اِخ) کوهی است در دیار بنی اسد. بشربن عمروبن مرند در آن به قتل رسید. خرنق دختر هفان بن بدر درباره ٔ آن اشعاری دارد. (معجم البلدان). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
قلاب در فرهنگ عمید
-
برگرداننده، دگرگونکننده،
گرداننده از سره به ناسره،
آنکه پول قلب سکه بزند،. توضیح بیشتر ...
-
آلت فلزی سرکج و نوکتیز، مانند چنگک ماهیگیری، چنگک، کجک، آکج،
* قلاب کمر: ‹قلاب کمربند› حلقه یا سگک متصل به کمربند که کمربند با آن بسته میشود، گل کمربند،
* قلاب گرفتن: (مصدر لازم) [عامیانه] دو دست را در جلو بههم متصل کردن بهطوری که کسی بتواند پا در آن بگذارد و بالا برود،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژههای فارسی سره
قلاب در فرهنگ واژههای فارسی سره
فارسی به انگلیسی
قلاب در فارسی به انگلیسی
- Clasp, Crampon, Crook, Fastener, Fastening, Grab, Hanger, Hitch, Hook, Lug, Tab. توضیح بیشتر ...
فارسی به ترکی
قلاب در فارسی به ترکی
فرهنگ فارسی هوشیار
قلاب در فرهنگ فارسی هوشیار
- دل پیچه دغاباز، نبهره کار آن که از زر نبهره زرینه سازد این واژه را بیشینه ی واژه نامه های فارسی تازی ندانسته اند جزآنندراج و در فرهنگ عربی به فارسی لاروس نیامده غیاث واژه ی قلابه راآورده وآن راتازی دانسته اگج کجک، چنگک کناره (قناره)، شست نشبیل نشپیل آهن پاره ی سرکج که بدان ماهی گیرند (درگویش گیلکی قرماق گویند) زتیرونیزه ی او دشمنان هراسانند چواهرمن زشهاب وچوماهی ازنشپیل (عبدالواسع جبلی)، کلاشکه که باآن چیزی راازچاه بیرون کشند آنکه سکه قلب زند قلب زن: خموش حافظ و این نکته های چون زر سرخ نگاهدار که قلاب شهر صرافست. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید