معنی قضبان

لغت نامه دهخدا

قضبان

قضبان. [ق ُ] (ع ا) ج ِ قضیب. (منتهی الارب). رجوع به قضیب شود.

قضبان. [ق ِ] (ع اِ) ج ِ قضیب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).شمشیر لطیف. (اقرب الموارد). تیغ بران: ومارصع من الوشح و المناطق و القلانس و القفازات و القضبان و الاعمده لهم. (الجماهر). رجوع به قضیب شود.


فسقین

فسقین. [] (معرب، اِ) به یونانی فروع است و به معنی قضبان الکرور نیز هست. (فهرست مخزن الادویه).

فرهنگ عمید

قضبان

قضیب

فرهنگ معین

قضبان

(قُ ضْ) [ع.] (اِ.) جِ قضیب.


قضیب

شاخه درخت، آلت مرد، جمع قضبان. [خوانش: (قَ ض) [ع.] (اِ.)]


حرمله

(حَ مَ لِ یا لَ) [ع. حرمله] (اِ.) توت - فرنگی درختی. 2- قضبان.

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

قضبان

(تک: قضیب) شاخه ها نره ها (اسم) جمع قضیب شاخه های بریده درخت، یکی از گونه های علف پازهر است.


حرمله

(اسم) توت فرنگی درختی، قضبان.

فرهنگ فارسی آزاد

قضب، قضبان

قُضُب، قُِضبان، شمشیرهای برآن (مفرد: قَضِیب)، شاخه های بریده درخت (مفرد: قَضِیب)،

مترادف و متضاد زبان فارسی

حرمله

توت فرنگی، قضبان، اسفنددانه

معادل ابجد

قضبان

953

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری