معنی قزلباش

لغت نامه دهخدا

قزلباش

قزلباش. [ق ِ زِ] (اِخ) (سرخ سر) به طوایف مختلف ترک که با سلطان حیدر و مخصوصاً با پسر او شاه اسماعیل اول صفوی در ترویج مذهب شیعه و تحصیل سلطنت یاری کردند، گفته میشود. این طوایف ترک به سبب کلاه سرخی که بر سر میگذاشتند به قزلباش معروف شدند. کلاه سرخ یا تاج قزلباش را نخست سلطان حیدر برای صوفیان و مریدان خود که آن زمان طاقیه ٔ ترکمانی بر سر می بستند ترتیب داد. اساس تاج قزلباش کلاه نمدین سرخی بود که به نوک بلند قطور سرخی می پیوست، و این قسمت از کلاه به عدد دوازده امام ده چین کوچک یا دوازده تَرَک داشت. گرد کلاه سرخ دستاری سپید یا سبز از پشم یا ابریشم می پیچیدند که آن را به صورت عمامه ٔ بزرگی جلوه میداد. و نوک سرخ بلند و دوازده تَرَک کلاه از میان آن بیرون میماند و به صورت خاصی جلب توجه میکرد. آن کلاه سرخ را با نوک دوازده ترکش تاج میخواندند. چیزی که تمام طوایف گوناگون قزلباش را در زمان شاه اسماعیل اول به یکدیگر پیوسته و به صورت نیروی واحدی درآورده بود شاهی سیونی یا دوستداری شاه و فداکاری و جانفشانی در راه مقاصد مقدس مرشد کامل یعنی جهاد با کفارو ترویج مذهب شیعه ٔ اثناعشری و تقویت سلطنت نوبنیادصفوی بود. صوفیان قزلباش شاه اسماعیل را باآنکه در آغاز کار کشورگشائی و سلطنت سیزده سال بیشتر نداشت مانند پدرش شیخ حیدر و نیاکان او پیشوای مذهبی یا به اصطلاح خود مرشد کامل میدانستند و پیروی از امر و اراده ٔ او را لازم و واجب میشمردند. پس از تسخیر آذربایجان به دست شاه اسماعیل، شاه اسماعیل سراسر ایران را از ولایات عراق عجم و اصفهان و فارس و کرمان تا خوزستان و قسمتی از عراق عرب از سلاطین آق قویونلو گرفت، خراسان را نیز به تصرف آورد و سران قزلباش که این همه کشورگشائی و پیروزی نتیجه ٔ جانفشانی و دلیری و فداکاریهای ایشان در راه «مرشد کامل » بود در هر ولایت با القاب و عناوین امیرالامراء و بیگلربیگی و خان و سلطان و بیگ حکومت مستقل یافتند و دارای اراضی و املاک پهناور شدند. شاه اسماعیل پس از فتح هر ولایت غنایم و اسیران و زمینهای آنجا را میان سرداران قزلباش تقسیم میکرد، بدین ترتیب در سراسر ایران طوایف ترک نژاد و ترک زبان بر ایرانیان اصیل پارسی گوی فرمانروا شدند تا جائی که در دوران صفویه مملکت ایران را قزلباش میگفتند. پس از مرگ شاه اسماعیل بر قدرت و نفوذ و استقلال امیران قزلباش در دربار شاهی و ولایات مختلف ایران افزوده شد و در کشور ایران حکومتی شبیه به ملوک الطوایفی دوره ٔ اشکانی یا حکومت شوالیه های اروپا در قرون وسطی پدید آمده بود. از آغاز سلطنت شاه طهماسب باآنکه به ظاهر بنیان ارادت سران قزلباش نسبت به مرشد کامل همچنان استوار بود آن ایمان و اخلاص روحانی دیرین کم کم روبه زوال میرفت و به جایش حرص و آز به مقامات دنیوی در دلهای صوفیان قزلباش قوت میگرفت، چنانکه در سالهای اول سلطنت شاه طهماسب مکرر میان سران طوایف قزلباش بر سر نیابت سلطنت و مقامات بزرگ درباری و لشکری جنگهای سخت روی داد. با مرگ شاه طهماسب به سال 984 هَ. ق. اختلاف سران قزلباش روزبه روز بالا گرفت و دسته ای از آنان در قزوین حیدرمیرزا پسر و ولیعهد «مرشد کامل » را با کمال گستاخی و بیرحمی سر بریدند و به فرمان شاه اسماعیل دوم تمام شاهزادگان صفوی را بجز سلطان محمد خدابنده و سه فرزند او، یا کشتند و یا کور کردندو دسته ٔ دیگر در خراسان عباس میرزا را به شاهی برداشتند و «کشور قزلباش » را تجزیه نمودند و آنگاه همان کسانی که شاه اسماعیل دوم را به سلطنت برگزیده بودند او را به خیانت مسموم کردند و اندکی بعد از آن مادر شاه را که با خیره سری ایشان مخالف بود با کمال بیشرمی خفه کردند و پس از آن ولیعهد جوانش حمزه میرزا را به دست دلاک بی سروپایی کشتند و کار را به جایی رساندندکه دشمنان خارجی ایران را به حمله و تجاوز بر ولایات سرحدی ایران برانگیخت. شاه عباس که جوانی باتدبیر بود دریافت که کار سلطنت با قدرت فوق العاده ٔ طایفه ٔ قزلباش وفق نمیدهد، پس مصمم شد که سران صاحب نفوذ قزلباش را از میان بردارد و قدرت و اختیارات و استقلال ایشان را محدود کند، و این تصمیم را با کمال بی رحمی به انجام رسانید، و بدین ترتیب آنان را بار دیگر مهار کرد، و ضمناً برای اینکه خود را از قدرت نظامی طوایف قزلباش بی نیاز گرداند دو دسته ٔ سیاه منظم یکی از غلامان گرجی و چرکس و ارمنی و دیگر از رعایای تاجیک یا ایرانی ترتیب داد که با اسلحه ٔ جدید یعنی توپ و تفنگ مجهز بود. در زمان شاه عباس سی ودو طایفه ٔ «اویماق » مختلف قزلباش در ایران زندگی میکردند. شانزده اویماق از آنان را ظاهراً به سبب آنکه در جنگها و سفرها و امثال آن در جانب راست شاه قرار میگرفتند «اویماقات راست » و شانزده طایفه ٔ دیگر را که در سمت چپ شاه جای داشتند «اویماقات چپ » میخواندند. عده ٔ افراد تمام طوایف قزلباش در زمان شاه عباس بزرگ در حدود 70هزار تن بود و از این عده نزدیک پنجاه هزار تن به سربازی و کارهای لشکری مشغول بودند. افراد قزلباش کاملاً آزاد بودند و میتوانستند هر وقت بخواهند از حقوق و مستمری خود چشم بپوشند و ترک خدمت کنند. (از تاریخ زندگانی شاه عباس اول تألیف نصراﷲ فلسفی ج 1 صص 159- 178).


قزلباش خواجه احم...

قزلباش خواجه احمد. [ق ِ زِ خوا / خا ج َ اَ م َ] (اِخ) دهی از دهستان ناروئی بخش شیب آب شهرستان زابل واقع در 33000 گزی خاور سه کوهه، نزدیک مرز افغانستان. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرم و معتدل است. سکنه ٔ آن 57 تن. آب آن از رودخانه ٔ هیرمند و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


قزلباش شریف آبا...

قزلباش شریف آباد. [ق ِ زِ ش ِ ش َ] (اِخ) دهی از دهستان ناروئی بخش شیب آب شهرستان زابل واقع در 30000 گزی شمال خاوری سه کوهه و 2000 گزی خاور راه فرعی بندزهک به زابل. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرم و معتدل است. سکنه ٔ آن 62 تن. آب آن از رودخانه ٔ هیرمند و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

فرهنگ عمید

قزلباش

هریک از سپاهیان شیعه‌مذهب شاه‌اسماعیل اول که از حامیان سلطنت صفوی بودند. δ آن‌ها را به مناسبت کلاه سرخ‌رنگی که بر سر می‌گذاشتند قزلباش می‌نامیدند و به‌تدریج تمام ارتش صفویه به این اسم نامیده شد،

فرهنگ معین

قزلباش

هر فرد از گروه قزلباش (به طوایف ترک که با سلطان حیدر صفوی و مخصوصاً با پسر او شاه اسماعیل اول در ترویج مذهب شیعه و به دست آوردن سلطنت یاری کردند، اطلاق می شود. این طوایف به سبب کلاه سرخی که بر سر می گذاشتند بدین نام معروف شدند) [خوانش: (~.) [تر.] (اِ.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

قزلباش

یا سرخ سر، به طوایف مختلف ترک که با سلطان حیدر و مخصوصاً با پسر او شاه اسماعیل اول صفوی در ترویج شیعه و تحصیل سلطنت یاری کردند

معادل ابجد

قزلباش

440

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری