معنی قرص
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
آنچه دارای شکلی کمابیش شبیه دایره است: قرص ماه، ماده دارویی جامد قالبی در وزن ها و اندازه های مختلف. [خوانش: (قُ) [ع.] (اِ.)]
(قُ رْ) (ص.) (عا.) محکم، استوار.
فرهنگ عمید
(پزشکی) نوعی داروی خوراکی جامد که در شکلها و اندازههای مختلف و با خواص متفاوت عرضه میشود،
گردۀ نان، کلیچه، گرده،
هر چیز گرد: قرص خورشید، قرص ماه،
* قرص کمر: (زیستشناسی) دانهای پهن و قهوهایرنگ که از میوۀ درختی در هند گرفته میشد و در طب قدیم گَرد آن را با زردۀ تخممرغ مخلوط میکردند و بهصورت حب یا ضماد برای تقویت نیروی جنسی مردان به کار میبردند،
محکم، سخت،
آسوده، راحت،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
استوار، ثابت، سفت، محکم، حب، دانه، گرده
فارسی به انگلیسی
Disk, Firm, Foursquare, Hard, Steady, Tight, Pastille, Rigid, Secure, Stable, Staunch, Strong, Tenacious
فارسی به ترکی
tablet
فارسی به عربی
قرص، کعکه
عربی به فارسی
صفحه , دیسک , صفحه ساختن , قرص , گرده , گرده کوچک , لوح , لوحه , تخته , ورقه , بر لوح نوشتن
فرهنگ فارسی هوشیار
محکم، قایم
فرهنگ فارسی آزاد
قَرْص، (قَرَصَ-یَقْرُصُ) گرفتن- گزیدن حشره- نیش زدن مار- زخم زبان زدن- ناراحت نمودن- جزا دادن- شعر گفتن،
قَرْض، (قَرَضَ-یَغْرِضُ) بریدن- منحرف شدن- بطرف راست و چپ رفتن،
قٌرص، گرده نان، کره خورشید (جمع: اَقراص، قِراص، قِرَصَه)، در فارسی به معنای محکم و سفت نیز مصطلح است،
فارسی به ایتالیایی
pastiglia
فارسی به آلمانی
Die tablette [noun], Kuchen (m), Scheibe (f)
معادل ابجد
390