معنی قاچاق

لغت نامه دهخدا

قاچاق

قاچاق. (ترکی ص، اِ) برده. ربوده. (فرهنگ نظام). || آنچه ورود آن به کشور و یا معامله ٔ آن از طرف دولت ممنوع است.
- متاع قاچاق، متاع ممنوع الورود یا ممنوع المعامله.


قاچاق شدن

قاچاق شدن. [ش ُ دَ] (مص مرکب) از قاچاق ترکی + شدن فارسی. در تداول کالائی بدون پروانه ٔ قانونی به کشوری وارد شدن و یا ورود شخصی بدون گذرنامه به کشوری. || قاچاق شدن کارمند دولت، غیبت کردن وی هنگام سرویس اداری. گریختن از خدمتی قانونی. قاچاق شدن سرباز؛ از خدمت نظام گریختن.


قاچاق کردن

قاچاق کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) از قاچاق ترکی + کردن فارسی. گریزاندن از گمرک. ادا نکردن باج. مال التجاره را به نهانی از عشار یا از راهی غیرمسلوک بردن تا ادای باج و گمرک آن نکنند. بهرجه.

فارسی به انگلیسی

قاچاق‌

Bootleg, Contraband

فارسی به ترکی

فرهنگ معین

قاچاق

[تر.] (اِ.) خرید و فروش اجناس به طور غیرقانونی.

فرهنگ عمید

قاچاق

خریدوفروش کالاهایی که معاملۀ آن‌ها در انحصار دولت یا ممنوع است،
وارد کردن یا صادر کردن کالاهایی که ورود و صدور آن‌ها ممنوع است،
(صفت) ویژگی کالایی که معاملۀ آن ممنوع باشد،

مترادف و متضاد زبان فارسی

قاچاق

غیرقانونی، غیرمجاز، کالای‌ممنوع

فرهنگ فارسی هوشیار

قاچاق

آنچه که در ورود آن به کشور و یا معامله آن از طرف دولت ممنوع است، ممنوع المعامله، کار پنهانی


قاچاق شدن

در رفتن (مصدر) در رفتن (از سر خدمت و کار) غیبت کردن (در ساعت کار) : این برادر کلا ء است باشورا هم مدرسه است امروز گویا قاچاق شده و مادرش خبر ندارد، وارد شدن متاعی بدون پروانه قانونی بکشور.


قاچاق کردن

‎ کش رفتن، گریزه کردن (مصدر) متاعی را پنهانی وارد کشور کردن و نپرداختن عوارض گمرکی آن.

حل جدول

قاچاق

فیلمی از استیون سودربرگ

عمل پنهان از قانون

فارسی به عربی

قاچاق

محظور، نصاب

فارسی به ایتالیایی

قاچاق

spaccio

contrabbando


قاچاق کردن

spacciare

معادل ابجد

قاچاق

205

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری