معنی قانونگذاری
حل جدول
تقنین
فارسی به ایتالیایی
legislazione
فارسی به عربی
انگلیسی به فارسی
مجلس قانونگذاری
assemblyman
عضو مجلس قانونگذاری
backbencher
عضو هیئت قانونگذاری
enactment
قانونگذاری، تصویب قانون، قانون، مقررات
legislative authority
قانونگذار، مقنن، قوه مقننه، اختیار قانونگذاری
legislation
(وضع) قانون، تقنین، قانونگذاری، لایحه قانونی
parliamentary law
آیین داخلی مجالس قانونگذاری یا مجامع عمومی
standing orders
آیین نامه داخلی (دادگاه، مجالس قانونگذاری، هیأت های مدیره و نظایر آن)
سوئدی به فارسی
عضو هیلت قانونگذاری،
filibustra
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلا م و وسایل دیگر بتاخیر می اندازد،
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد
1138