معنی فیلمنامه نویس

فارسی به انگلیسی

اصطلاحات سینمایی

فیلمنامه

همان سناریو است (رجوع کنید به واژه ی سناریو) درگذشته چیزی نبود که در فیلمسازی جدی گرفته شود اما امروزه در کشورهای صاحب صنعت سینما، فیلمنامه عنصری مهم تبدیل شده است.

فرهنگ معین

فیلمنامه

(مِ) [فر - فا.] (اِمر.) داستان یا نوشته ای که براساس آن فیلم تهیه می شود، سناریو.

فرهنگ فارسی هوشیار

فیلمنامه

(سناریو) نمایشنامه بازینامه


رقعه نویس

نامه نویس (صفت) آنکه مکتوب نویسد نامه نویس.


چک نویس

برات نویس و قباله نویس و مستوفی را گویند


طومار نویس

حساب نویس


عریضه نویس

خواستنامه نویس


قانون نویس

دات نویس آسا نویس (صفت) آنکه قانون نویسد محرر قوانین

لغت نامه دهخدا

نویس

نویس. [ن ِ] (ریشه ٔ فعل) ریشه ٔ مضارع فعل نوشتن است و در صرف وجه مضارع و امر به کار رود: نویس. بنویس. می نویسم. || (ن مف) به صورت مزید مؤخر به معنی «نوشت » در ترکیبات ذیل مستعمل است: بارنویس. بیرون نویس. پانویس. پاک نویس. پیش نویس. خارج نویس. || به معنی نویسیده و نوشته به صورت مزید مؤخر به کار رود: نانویس، به معنی نانویسیده و نانوشته. || (نف) به صورت اسم فاعل مرخم به معنی نویسنده و نگارنده و آنکه می نویسد بصورت مزید مؤخر در ترکیبات زیر مستعمل است: افسانه نویس. اوارجه نویس. پنهان نویس. تابلونویس. تاریخ نویس. تندنویس. چهره نویس. چیزنویس. حاشیه نویس. حق نویس. خفیه نویس. خودنویس. خوش نویس. داستان نویس. دعانویس. دفترنویس. رمان نویس. روزنامه نویس. سرخطنویس. ضابطنویس. غلطنویس.فکاهی نویس. کاغذنویس. کتیبه نویس. کشیک نویس. کفن نویس. لشکرنویس. مثال نویس. مجلس نویس. مراسله نویس. نامه نویس. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.

نویس. [ن ِ] (اِخ) دهی است از دهستان وزوا بخش دستجرد شهرستان قم در 22 هزارگزی شمال غربی دستجرد، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 1194تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و میوه، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).


داستان نویس

داستان نویس. [ن ِ] (نف مرکب) قصه نویس. محرر حکایت. واقعه نویس. سرگذشت نویس. مورخ.

معادل ابجد

فیلمنامه نویس

382

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری