معنی فیس

لغت نامه دهخدا

فیس

فیس. (اِ) کلاه سرخ ترکمانان عثمانی. (یادداشت مؤلف).

فیس. (اِ) تکبر. غرور. افاده. (فرهنگ فارسی معین). عجب. کبر. بطر. (یادداشت مؤلف). لاف زدن. خودستایی. (یادداشت دیگر).


فیس کردن

فیس کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) افاده کردن. کبر نمودن. خودنمایی. لاف زدن. (یادداشت مؤلف). رجوع به فیس شود.

فارسی به انگلیسی

فیس‌

Pomposity, Show, Swagger, Vainglory, Vanity

گویش مازندرانی

فیس

خودپسندی و فیس، صدای بیرون آمدن باد از سوراخی کوچک


فک فیس دار

فک فیس دار

فرهنگ معین

فیس

(اِ.) (عا.) تکبر، غرور.


فیس کردن

(کَ دَ) (مص ل.) (عا.) فخر فروختن، تکبر کردن.

فرهنگ عمید

فیس

ناز،
غرور، تکبر، افاده،

حل جدول

فیس

افاده، غرور

افاده و غرور.

افاده

فدراسیون جهانی اسکی

فرهنگ فارسی هوشیار

فیس

(اسم) تکبر غرور.

مترادف و متضاد زبان فارسی

فیس

افاده، پز، تبختر، تفرعن، تکبر

فرهنگ عوامانه

فیس

به معنی افاده و غرور است.

معادل ابجد

فیس

150

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری