معنی فرمانروایی کردن
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Govern, Reign, Rule
فرهنگ فارسی هوشیار
عمل فرمانروا حکمرانی حکومت.
واژه پیشنهادی
کلمات بیگانه به فارسی
تخت فرمانروایی
فرهنگ عمید
شغل و عمل فرمانروا، حکمرانی، حکومت،
مترادف و متضاد زبان فارسی
امارت، پادشاهی، پیشوایی، تسلط، حکومت، سلطنت
فارسی به عربی
امبراطوریه، قاعده، الإماره، الإمره
معادل ابجد
872