معنی فرمانده عصر هخامنشی
حل جدول
آریو برزن
فرمانده عصر هخامنشی
آریوبرزن
طلای عصر هخامنشی
دریک
ایالت عصر هخامنشی
ساتراپی
والی عصر هخامنشی
ساتراپ
سردار شجاع عصر هخامنشی
آریوبرزن
سردار ایرانی عصر هخامنشی
آریوبرزن
سکه طلای عصر هخامنشی
دریک
سردار بزرگ عصر هخامنشی
آریوبرزن
پول طلای عصر هخامنشی
دریک
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) منسوب به هخامنش. ازخاندان هخامنش. ، مربوط بسلسله هخامنشی: ((هنر هخامنشی)) .
لغت نامه دهخدا
هخامنشی. [هََ م َ ن ِ] (ص نسبی) منسوب به هخامنش سردودمان شاهنشاهان پارس. رجوع به هخامنش شود.
هخامنشی. [هََ م َ ن ِ] (اِخ) نام عمومی سلاله ای است که فرزندان هخامنش بودندو در پارس سلطنت میکردند. رجوع به هخامنشیان شود.
فرمانده
فرمانده. [ف َ دِه ْ] (نف مرکب، اِ مرکب) حاکم و آمر. (آنندراج). کسی که حکم و فرمان میدهد و امر می کند. (ناظم الاطباء):
چاکران تو همه فرماندهان عالمند
ای همه فرماندهان پیش تو در فرمان بری.
سوزنی.
ای حاکم کشور کفایت
فرمانده فتوی ولایت.
نظامی.
زنی فرمانده است از نسل شاهان
شده جوش سپاهش تا سپاهان.
نظامی.
گر زر و گر خاک ما را بردنی است
امر فرمانده به جای آوردنی است.
مولوی.
ندانم که گفت این حکایت به من
که بوده ست فرماندهی در یمن.
سعدی (بوستان).
|| کسی که حکم را اجرا می کند. || سردار و امیر و پادشاه. (ناظم الاطباء). || در اصطلاح نظامیان، افسری را گویند که یک یا چند واحد نظامی در تحت فرمان وی باشد: فرمانده گروهان. فرمانده گردان. فرمانده هنگ. فرمانده تیپ. فرمانده لشکر. فرمانده سپاه.
معادل ابجد
1746