معنی فرستادن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(فِ رِ دَ) (مص م.) روانه کردن، راهی کردن.
فرهنگ عمید
روانه کردن، راهی کردن، گسیل داشتن،
خواندن، گفتن: صلوات فرستادن،
امکان حضور یا اشتغال کسی را در جایی فراهم کردن: به دانشگاه فرستاد،
با وسایل مخابراتی مطلبی را منتقل کردن،
در جهتی پرتاب کردن: موشک را به هوا فرستاد،
حل جدول
ایفاد
مترادف و متضاد زبان فارسی
ارسالداشتن، اعزام، ایفاد، راهی کردن، صدور، گسیل
فارسی به انگلیسی
Consignment, Convey, Direct, Dispatch, Mission, Pack, Refer, Send, Ship, Transmit
فارسی به ترکی
göndermek
فارسی به عربی
ارسالیه، ارسل، سفینه، علبه، قضیه، مهاجم
فرهنگ فارسی هوشیار
ارسال، گسیل کردن
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Ausgabe (f), Ausgang (m), Ausgeben, Ausstellen, Problem (n), Schiff (n), Schiffen, Senden, Verladen, Versenden, Vorwärts, Gesandt, Gesendet, Schicken, Schickt, Senden, Übersenden, Zusenden, Verpacken
واژه پیشنهادی
راندن
معادل ابجد
795