معنی فاوا
لغت نامه دهخدا
فاوا. (ص) شرمنده و رسوا. (برهان):
بس که بخشد کف تو درّ و گهر
بحر شرمنده گشته و فاوا.
عمعق بخاری.
|| (اِ) شرمندگی و رسوایی. (برهان).
فا
فا. (ص) محجوب وشرمگین. (برهان). مخفف «فاوا» است. (فرهنگ نظام).
تطوید
تطوید. [ت َطْ] (ع مص) بسی فاوا گشتن در کوهها و خفتن و مست گردانیدن شراب. (تاج المصادر بیهقی). سرگردان گردیدن و رفتن و درآمدن در کوهها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تطود. تطویف. (اقرب الموارد).
تطویف
تطویف. [ت َطْ] (ع مص) بسی فاوا گشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). گرد چیزی گردیدن (شُدّد للمبالغه). (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). طواف کردن چیزی. (از اقرب الموارد). تطواف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به این کلمه شود. || پر کردن ملخ و مردم زمین را چون طوفان. (از اقرب الموارد).
فرهنگ عمید
شرمنده: بس که بخشد کف تو دُرّ و گهر / بحر شرمنده گشته و فاوا (عمعق: ۱۹۵)،
رسوا،
فرهنگ معین
(ص.) شرمنده و رسوا.
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) شرمنده و رسوا.
معادل ابجد
88