معنی غله

لغت نامه دهخدا

غله

غله. [غ َ ل َ / ل ِ] (اِمص) اضطراب و بیقراری. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج). اضطراب. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری):
روی دین حق ظهیر آل سلجوق آنکه شد
شیر نر در بیشه از تیر حسامش در غله.
ظهیر فاریابی (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی).
|| (از ع، اِ) مخفف غَلّه ٔ عربی. رجوع به غَلّه شود:
غله هرچه دارید بپرا کنید
ز دینار پیروز گنج آکنید.
فردوسی.
هر آنکس که دارد نهانی غله
وگر گاو و گر گوسفند و گله...
فردوسی.
فراخی در جهان چندان اثر کرد
که یکدانه غله صد بیشتر کرد.
نظامی.
خیر میخورد و شر نگه میداشت
این غله میدرود و آن میکاشت.
نظامی.
غله چون شود کاسد و کم بها
کند برزگر کار کردن رها.
نظامی.
خلق دیوانند و شهوت سلسله
میکشدشان سوی دکان و غله.
مولوی (مثنوی).
چون دل ز جان برداشتی رستی ز جنگ و آشتی
آزاد و فارغ گشته ای هم از دکان هم از غله.
دیوان شمس تبریزی (از آنندراج).

غله. [غ ُل ْ ل َ / ل ِ] (اِ) کوزه ٔ کوچک. (فرهنگ جهانگیری). کوزه ٔ کوچک سرتنگ. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). کوزه ای که طمغاچیان و راهداران و قماربازان دارند و در آن پول سیاه و سپید جمع میکنند وغُلَّک تصغیر آن است و آن کوزه را غله دان و غولک دان نیز گفته اند. (از انجمن آرا) (آنندراج):
گردون دهد به سفره ٔ محنت مرا طعام
گیتی دهد به غله ٔ شدت مرا شراب.
قاضی حمیدی (از فرهنگ جهانگیری) (رشیدی).

فارسی به انگلیسی

غله‌

Grain, Cereal, Grain

فارسی به ترکی

غله‬

hububat

فرهنگ فارسی هوشیار

غله

مطلق حبوبات و انواع مختلف آنرا گویند

فرهنگ معین

غله

(غُ لَّ) (اِ.) = غله: شاماکچه که زیر زره پوشند؛ شعاری که زیر لباس پوشند.

درآمد حاصل از کرایه مکان یا فروش زراعت، گندم، جو، شالی و حبوبات، جمع غلات. [خوانش: (غَ لِّ یا لَُ) [ع. غله] (اِ.)]

(غَ لِ) (اِ.) بی قراری.

گویش مازندرانی

غله غله

جوشش


غله

محصول صیفی چون هندوانه و خربزه

فرهنگ عمید

غله

دانۀ حاصل از زراعت گیاهان تیرۀ گندمیان، مانندِ جو، گندم، ارزن، برنج، و امثال آن‌ها،
[قدیمی] حاصل زراعت این گیاهان که هنوز برداشت نشده است،
[قدیمی] آذوقه،
[قدیمی] درآمد و دخلی که از کرایۀ خانه یا دکان به‌دست آید،

کوزۀ آبخوری کوچک و سرتنگ‌، غلغلک،
قلک

عطش شدید‌، تشنگی سخت‌، سختی تشنگی‌،

حل جدول

غله

دانه های گیاهی

فارسی به عربی

غله

حبوب، ذره

فارسی به ایتالیایی

غله

cereale

فارسی به آلمانی

غله

Getreide (n), Getreide (n), Getreidepflanze (f), Hühnerauge (n), Korn (n), Mais (m), Scheitelpunkt (m), Zenit (m)

مترادف و متضاد زبان فارسی

غله

جو، حنط، حنطه، گندم

معادل ابجد

غله

1035

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری