معنی غزاله

لغت نامه دهخدا

غزاله

غزاله. [غ َ ل َ] اسب محطم بن ارقم. (منتهی الارب).

غزاله. [غ َ ل َ] (اِخ) اسب محطم بن ارقم. (منتهی الارب).


غزاله ٔ فلک

غزاله ٔ فلک. [غ َ ل َ / ل ِ ی ِ ف َ ل َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) کنایه از آفتاب جهانتاب است.رجوع به غزاله شود. || برج حمل که برج اول است از دوازده برج فلک. (برهان قاطع) (آنندراج).

فارسی به انگلیسی

فرهنگ معین

غزاله

آهو بره ماده، آفتاب،

حل جدول

غزاله

آهوی ماده


اثری از غزاله علیزاده

خانه ادریسی ها، دو منظره، شب های تهران


کتابی از غزاله علیزاده

خانه ادریسی ها

فرهنگ فارسی هوشیار

غزاله

بچه آهو که ماده باشد

فرهنگ فارسی آزاد

غزاله

غَزالَه، مُؤنَّث غَزال، ایضاً‚: اول و ابتدا- خورشید بهنگام طلوع،

فرهنگ عمید

غزاله

(زیست‌شناسی) آهوبرۀ ماده،
[مجاز] آفتاب: نماز شام که زرین‌غزاله در پس کوه / نهفته گشت و هوا کرد عزم مشک‌افشان (سلمان ساوجی: ۱۶۷)،
برج حمل،

نام های ایرانی

غزاله

دخترانه، آهوی کوهی، آهو بره ماده

فارسی به عربی

بز کوهی

غزاله

معادل ابجد

غزاله

1043

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری