معنی غبار
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
گرد، خاک نرم، نامی برای قلم و نوشته های بسیار ریز در خوش - نویسی. [خوانش: (غُ) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
خاک نرم، گَرد،
[مجاز] آزردگی،
* غبار خاستن: (مصدر لازم) [قدیمی]
بلند شدن گَرد،
[مجاز] بهوجود آمدن آزردگی،
حل جدول
گرد و خاک نرم
مترادف و متضاد زبان فارسی
خاک، گردوخاک، گرد
فارسی به انگلیسی
Dust, Haze, Powder
فارسی به عربی
سحب، غبار، فلم
تعبیر خواب
اگر بیند روی او پرغبار بود، دلیل که وی عقوبتی رسد. اگر در خواب بیند غبار را در زمین و ملک خود بیند، دلیل که به قدر آن مال حاصل کند - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
عربی به فارسی
خاک , گرد وخاک , غبار , خاکه , ذره , گردگیری کردن , گردگرفتن از , ریختن , پاشیدن (مثل گرد) , تراب
فرهنگ فارسی هوشیار
گرد، خاک نرم، گرد و غبار
فارسی به آلمانی
Film (n), Filmen, Verfilmen
معادل ابجد
1203