معنی عمرولیث
لغت نامه دهخدا
معموره ٔ عمرولیث. [م َ رَ / رِ ی ِ ع َ رِ ل َ](اِخ) کنایه از شهر شیراز است چه گویند شیراز را عمرولیث بنا کرده است.(برهان)(آنندراج). نام شهر شیراز.(ناظم الاطباء).
مقصوره ٔ عمرولیث...
مقصوره ٔ عمرولیث. [م َ رَ / رِ ی ِ ع َ رِ ل َ](اِخ) لقب شیراز است چه عمرولیث صفاری اقامت آن شهر را دوست گرفتی.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
باغ عمرولیث
باغ عمرولیث. [غ ِ ع َ رِ ل َ] (اِخ) باغی بوده است بر یک فرسنگی نیشابور: چون خبر به امیر محمود [بن سبکتگین] رسید، از شهر برفت و به باغ عمرولیث فرود آمد، یک فرسنگی شهر. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 205).
فاطمة
فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر عمرولیث و همسر محمدبن حسن درهمی، خلیفه ٔسیستان در زمان عمرولیث. (از تاریخ سیستان ص 236).
سام
سام. (اِخ) از عمال و کسان عمرولیث که خزانه دار عمرو بود و عمرو خزانه ٔ خود را به او سپرده بود. رجوع به شرح احوال رودکی سعید نفیسی ص 372 و 373 شود.
سیدة بانو
سیده بانو. [س َی ْ ی ِ دَ] (اِخ) نام مادر احمدبن محمدبن خلف اللیث، دختر محمدبن عمرولیث است. و خلف بن احمد را که خلف بانو گویند نسبت به جده کنند. (یادداشت بخط مؤلف).
نصر
نصر. [ن َ] (اِخ) ابن احمدبن طاهربن خلف مکنی به ابوالفضل از نوادگان عمرولیث صفاری است، وی از طرف سلطان محمودغزنوی حکومت سیستان یافت و به سال 465 هَ. ق. درگذشت. رجوع به تاریخ گزیده چ نوائی حاشیه ٔ ص 376 شود.
درهمی
درهمی. [دِ هََ] (اِخ) محمدبن حسن (یا حسین) درهمی. او برادر علی بن حسن و داماد عمرولیث بود، و چون یعقوب لیث درگذشت، عمرو او را بر سیستان خلیفت کرد. (درسال 267 هَ. ق). رجوع به تاریخ سیستان ص 236 و 237 شود.
علوفة
علوفه. [ع ُ ف َ] (ع اِ) ج ِ عَلَف. رجوع به علف و نیز رجوع به أعلاف و عِلاف شود. و در تداول فارسی زبانان جمع آن علوفات آید. خوراک ستور از کاه و جو و علف و یونجه و جز آن که چرام و چرامین و چرایین و واش نیز گویند. (ناظم الاطباء). || خوردنی و خوراک. (غیاث). ارزاق و توشه و آذوقه خاصه در مورد ستور: سعید بیامدو به در درقان فرودآمد، او را بسیار نزل و علوفه آوردند و دوهزار مرد از ایشان با او ایستادند و از آنجا بر پی خزریان رفتند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی).
فراوان گرفتند و انداختند
علوفه چهل روزه برساختند.
فردوسی.
چون امیر اسماعیل خبر یافت که عمرولیث تدارک حرب میسازد، وی سپاه خویش را گرد کرد و علوفه ٔ ایشان داد. (تاریخ بخارا). در یک روز امیر اسماعیل سپاه عمرولیث را بنواخت و علوفه داد و همه را نزدیک عمرولیث فرستاد. (تاریخ بخارا). حالی کوچ کرد و به بلخ رفت تا ماده ٔ طمع ایشان از آن نواحی منقطع گردد و راه زاد و علوفه بر ایشان بسته شود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 266).
حل جدول
دومین پادشاه صفاری
از شعرای دربار صفاریان معاصر با عمرولیث
فیروز مشرقی
دومین پادشاهی صفاری
عمرولیث
دومین فرمانروای سلسله صفاری
عمرولیث
دومین پادشاه صفاری
عمرولیث
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
856