معنی علنی

لغت نامه دهخدا

علنی

علنی. [ع َ ل َ] (از ع، ص نسبی، ق) مأخوذ از عربی ِ عَلِن. عَلَن. آشکارا. آشکار. علناً.
- علنی شدن، ظاهر شدن. فاش شدن. آشکار شدن. رجوع به علنی شود.
- علنی کردن، ظاهر کردن. فاش کردن. اظهار کردن. آشکار کردن. رجوع به علنی شود.

فارسی به انگلیسی

علنی‌

Aboveboard, Open, Overt, Public

فارسی به ترکی

فرهنگ عمید

علنی

آشکارا، هویدا،
(قید) = علناً
* علنی شدن: (مصدر لازم) آشکار شدن،
* علنی کردن: (مصدر متعدی) آشکار کردن،

فرهنگ معین

علنی

(ص نسب.) آشکارا، هویدا، (ق.) به طور آشکارا. [خوانش: (عَ لَ) [ع - فا.]]

مترادف و متضاد زبان فارسی

علنی

آشکار، افشا، جلی، ظاهر، فاش، #مخفیانه

فارسی به عربی

علنی

صریح


علنی کرد

أبانَ، أبدی، أذاعَ


ارتباطات علنی

اِتّصالاتٌ مُعلَنَهٌ


روابط علنی

اِتّصالاتٌ مُعلَنَهٌ


جلسه علنی

الجلسه المفتوحه

واژه پیشنهادی

علنی

واجار

حل جدول

علنی

آشکار، فاش

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

علنی

آشکار


علنی شد

آشکار شد

فرهنگ فارسی هوشیار

علنی

علناً، آشکارا، فاش کردن، اظهار نمودن، ظاهر کردن

معادل ابجد

علنی

160

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری