معنی علاوه

فرهنگ معین

علاوه

(عِ یا عَ وِ) [ع. علاوه] (اِ.) سرباری، مازاد، اضافه.


علاوه کردن

(~. کَ دَ) [ع - فا.] (مص م.) اضافه کردن، افزودن.

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

علاوه

بلند نا ‎ سر بار، پارن افزودن افزوده، تارک کله سر و میان سر آدمی باشد، بالای گردن (اسم) افزونی از هر چیز، زاید از هر چیز مازاد اضافه یا به علاوه.


علاوه الدار

برواره بالا خانه


علاوه الذهب

افزوده بهای زر

مترادف و متضاد زبان فارسی

علاوه

اضافه، افزون، جمع،
(متضاد) منها

فرهنگ عمید

علاوه

افزونی و مازاد از هرچیز، اضافه،
[قدیمی] اضافه شده، افزوده،
* علاوه‌ کردن: (مصدر متعدی) افزودن، اضافه کردن،

حل جدول

علاوه

اضافه شده

لغت نامه دهخدا

علاوه کردن

علاوه کردن. [ع َ وَ / وِ ک َ دَ] (مص مرکب) افزودن. جمع کردن.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

علاوه بر

افزون بر، افزون بر آن


به علاوه

افزون بر، افزون بر آن، به همراه، همراه با، فزون

کلمات بیگانه به فارسی

به علاوه

افزودن برآن


علاوه براین

افزون بر این

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

علاوه

112

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری