معنی عبادات

لغت نامه دهخدا

عبادات

عبادات. [ع ِ] (ع اِ) ج ِ عباده. رجوع به عبادت و عباده شود.

عبادات. [ع ِ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان غبوه بخش رامهرمز شهرستان اهواز واقع در 50 هزارگزی شمال باختری رامهرمز و کنار راه اتومبیل رو ویس به هفتگل. 10 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).

فرهنگ معین

عبادات

(عِ) [ع.] (اِ.) جِ عبادت، بندگی ها، اطاعت ها.


طاعات

[ع.] (اِ.) جِ طاعت، بندگی ها، عبادات.

حل جدول

عبادات

انساک

طاعات


عبادات حج

مناسک


از عبادات

حج


طاعات

عبادات

فرهنگ فارسی هوشیار

عبادات

(تک: عباده) نیایش ها ستایش ها (اسم) جمع عبادت پرستشها.


طاعات

(اسم) جمع طاعت بندگی ها عبادات.

انگلیسی به فارسی

liturgics

مبحث عبادات ومناجات نامه ها وتاریخ ومنشا پیدایش وفلسفه عبادات

مترادف و متضاد زبان فارسی

طاعات

عبادات، عبادت‌ها، نیایش‌ها، بندگی‌ها


معاصی

گناهان، بزه‌ها، ذنوب، جرم‌ها، معصیت‌ها،
(متضاد) طاعات، عبادات


مناسک

آداب، آیین‌ها، سنن، عبادات، عبادت‌ها، منسک‌ها، مراسم، نیایش‌ها

معادل ابجد

عبادات

478

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری