معنی عاری

عاری
معادل ابجد

عاری در معادل ابجد

عاری
  • 281
حل جدول

عاری در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

عاری در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • بری، فاقد، مبرا، برهنه، پتی، لخت
فرهنگ معین

عاری در فرهنگ معین

  • برهنه، لخت، فاقد. [خوانش: [ع.] (ص.)]
لغت نامه دهخدا

عاری در لغت نامه دهخدا

  • عاری. (ع ص) برهنه. ج، عُراه. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). رجل عاری الاشاجع؛ مردی که گوشت ندارد. (مهذب الاسماء). کسی که به بیماری «عروا» مبتلا شود. (اقرب الموارد). || مبرا و بی مو. || صاف. || معاف. || ساده. نادان. (ناظم الاطباء). || جوینده و آهنگ کننده ٔ احسان از کسی. || امر عارض شونده. نازل شونده. (اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
  • عاری. (اِخ) محمدبن ابراهیم بن عبدالرحمان الاریحاوی عاری در سالهای 1018- 1199 هَ. ق. می زیست و یکی از فقها و مفتیان بود. (الاعلام زرکلی). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

عاری در فرهنگ عمید

  • برهنه، لخت،

    بی‌بهره، بدونِ،
فارسی به انگلیسی

عاری در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

عاری در فارسی به عربی

عربی به فارسی

عاری در عربی به فارسی

  • برهنگی گرای , طرفدار برهنگی
  • لخت , عریان , ساده , اشکار , عاری , برهنه کردن , اشکارکردن , برهنه , عادی , پوچ , بی اثر. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

عاری در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ فارسی آزاد

عاری در فرهنگ فارسی آزاد

  • عارِی، لخت- برهنه- بی ثبات و مُوقت (جمع:عُراه). عارِیَه: مؤَنَّث عاری (جمع:عَوارِی)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به آلمانی

عاری در فارسی به آلمانی

  • Abisoliert, Bloß, Entblößen, Kahl, Nackt, Notdürftig
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید