معنی عار
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
[ع.] (اِ.) عیب، ننگ، رسوایی.
فرهنگ عمید
عیب، ننگ،
* عار آمدن: (مصدر لازم) [عامیانه] ننگ داشتن،
* عار بودن: (مصدر لازم) ننگ بودن،
* عار داشتن: (مصدر لازم) ننگ داشتن، شرم داشتن،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
ننگ
مترادف و متضاد زبان فارسی
رسوایی، شرم، عیب، فضیحت، ننگ
فارسی به انگلیسی
Disdain, Shame
فارسی به ترکی
ar
فارسی به عربی
خزی
عربی به فارسی
ننگ , ننگین کردن , ابروریزی , بی شرفی , رسوایی , نکول , بی احترامی کردن به , تجاوز کردن به عصمت (کسی) , بد نامی , افتضاح , خواری , کار زشت , بدنامی , سابقه بد
فرهنگ فارسی هوشیار
ننگ، عیب، شرم
معادل ابجد
271