معنی عار

عار
معادل ابجد

عار در معادل ابجد

عار
  • 271
حل جدول

عار در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

عار در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • رسوایی، شرم، عیب، فضیحت، ننگ
فرهنگ معین

عار در فرهنگ معین

  • [ع.] (اِ.) عیب، ننگ، رسوایی.
لغت نامه دهخدا

عار در لغت نامه دهخدا

  • عار. (ع اِ) عیب و ننگ. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات): تا قیامت آن عار از خاندان ما دور نشود. (تاریخ بیهقی ص 129). || فضیحت و هر چه در آن عیب لازم باشد. (منتهی الارب):
    شعر تو شعر است لیکن باطنش پر عیب و عار
    کرم بسیاری بود در باطن دُرِّ ثمین.
    منوچهری.
    - عار آمدن، ننگ داشتن:
    پیاده نگردد که عار آیدش
    ز شاهی تن خویش خوار آیدش.
    فردوسی.
    ز جهل خویش چون عارت نیاید
    چرا داری همی زآموختن عار.
    ناصرخسرو.
    بجز غلامی دلدار خویش سعدی را
    ز کار و بار جهان گر شهی است عار آید. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

عار در فرهنگ عمید

  • عیب، ننگ،
    * عار آمدن: (مصدر لازم) [عامیانه] ننگ داشتن،
    * عار بودن: (مصدر لازم) ننگ بودن،
    * عار داشتن: (مصدر لازم) ننگ داشتن، شرم داشتن،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

عار در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به انگلیسی

عار در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

عار در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

عار در فارسی به عربی

عربی به فارسی

عار در عربی به فارسی

  • ننگ , ننگین کردن , ابروریزی , بی شرفی , رسوایی , نکول , بی احترامی کردن به , تجاوز کردن به عصمت (کسی) , بد نامی , افتضاح , خواری , کار زشت , بدنامی , سابقه بد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

عار در فرهنگ فارسی هوشیار

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید