معنی عادل

عادل
معادل ابجد

عادل در معادل ابجد

عادل
  • 105
حل جدول

عادل در حل جدول

فرهنگ معین

عادل در فرهنگ معین

  • (دِ) [ع.] (اِفا.) دادگر، داد دهنده. ج. عدول.
لغت نامه دهخدا

عادل در لغت نامه دهخدا

  • عادل. [دِ] (ع ص) داددهنده. ج، عدول. (منتهی الارب) (آنندراج). مقابل فاسق. || مشرک که غیر حق تعالی را به حق برابر و شریک سازد. (مهذب الاسماء). و منه قول امراءه للحجاج انک لقاسط عادل، أی مشرک. (اقرب الموارد). || راست. درست. مستقیم، میزان عادل یعنی ترازوئی راست، مقابل میزان مایل. (مهذب الاسماء). توضیح بیشتر ...
  • عادل. [دِ] (اِخ) نامی از نامهای خدا.

  • عادل. [دِ] (اِخ) لقب انوشروان است:
    همی نازد بعهد میر مسعود
    چو پیغمبربه نوشروان عادل.
    منوچهری.
    به آنچه ملک عادل انوشروان کسری بن قباد سعادت ذات. (کلیله و دمنه). توضیح بیشتر ...
  • عادل. [دِ] (اِخ) ابن علی بن عادل حافظ معلم. از شعرای سده ٔ دهم. کتاب «ترجمان » علامه ٔ جرجانی را به ترتیب حروف هجا مرتب کرده است. رجوع شود به الذریعه ج 9 ص 663. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

عادل در فرهنگ عمید

  • آن‌که رفتارش توٲم با عدل و داد است، دادگر،
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

عادل در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

کلمات بیگانه به فارسی

عادل در کلمات بیگانه به فارسی

فارسی به انگلیسی

عادل در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

عادل در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

عادل در فارسی به عربی

  • فقط، مستقیم، نزیه
عربی به فارسی

عادل در عربی به فارسی

فرهنگ فارسی هوشیار

عادل در فرهنگ فارسی هوشیار

فارسی به ایتالیایی

عادل در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

عادل در فارسی به آلمانی

  • Eben, Genau richtig etwa, Genauso, Gerade
واژه پیشنهادی

عادل در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه