معنی عادات

لغت نامه دهخدا

عادات

عادات. (ع اِ) ج ِ عاده. رجوع به عادت و عاده شود:
در این دخمه خفته ست شداد و عاد
کزو رنگ و رونق گرفت این سواد.
نظامی.
برانداختم دخمه ٔ عاد را
گشادم در قصر شداد را.
نظامی.
و رجوع به عاد شود.

حل جدول

عادات

خصال


رسوم و عادات

آداب


خوی‌ها

عادات


خوی ها

عادات، اخلاق


اداب

عادات، رسوم

فرهنگ فارسی هوشیار

عادات

خوی ها آیین ها (اسم) جمع عادت خوییها اخلاق، رسوم رسمها.


مکارم عادات

مروسه های نیک

فرهنگ معین

عادات

[ع.] (اِ.) ج. عادت.

فرهنگ عمید

عادات

عادت

فارسی به عربی

عادات

اسلوب

فرهنگ فارسی آزاد

خوارق عادات

خَوارِق عادات، امور شگفت انگیز و خلاف عادت که آنها را خارق العاده نیز می گویند مانند معجزات- کرامات- کارهای حیرت انگیز..،

انگلیسی به فارسی

manner

عادات


mores

عادات

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

عادات

476

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری