معنی طریقت

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

طریقت

‎ روش راه، مسلک مذهب سیرت، تزکیه - باطن مقابل شریعت. (که تزکیه ظاهر است و آن طریقی است که سالکان را به خدا رساند) و حقیقت یا اهل طریقت رهرو طریقت صوفی.


پیر طریقت

مرشد، قطب، مراد


هم طریقت

هم روش، همراه

لغت نامه دهخدا

طریقت

طریقت. [طَ ق َ] (ع اِ) طریقه. روش. وتیره. || مسلک. مذهب. سیرت: دزد گفت: میخواهم... آداب طریقت آموزم. (کلیله و دمنه). اقوال پسندیده مدروس گشته... و ضایع گردانیدن احکام خِرد طریقتی مشروع. (کلیله و دمنه).
سری دگر به کف آور که در طریقت عشق
سزاست این سر سگسار سنگساری را.
خاقانی.
هرکه با بدان نشیند، اگر نیز طبیعت ایشان در او اثر نکند به طریقت ایشان متهم گردد. (گلستان سعدی). || در اصطلاح سالکان، تزکیه ٔ باطن و شریعت تزکیه ٔ ظاهر است. (غیاث اللغات) (آنندراج). دومین منزل از منازل سه گانه ٔ ارباب سلوک که عبارت است از: شریعت، طریقت، حقیقت. مسلک صوفیه. صاحب کشاف آرد: در اصطلاح صوفیان، طریقی است که رساننده ٔ کسان بسوی خدای تعالی است چنانکه شریعت راهی است که انسان را به بهشت میرساند و طریقت اخص از شریعت است زیرا طریقت هم مشتمل بر احکام شریعت است از قبیل اعمال صالح بدنی و اجتناب از محرمات و مکروهات عمومی و هم مشتمل بر احکام خاصی است مانند اعمال قلبی و اجتناب از همه ٔ ماسوی اﷲ. این است آنچه در شرح قصیده ٔ فارضیه آمده است و حاصل کلام این است که طریقت سیرتی است مختص به سالکان و رهروان بسوی خدای تعالی هم مشتمل بر اعمال و ریاضتها و عقاید مخصوص به آنهاست و هم بر احکام شریعت مشتمل است و بنابرین طریقت از شریعت اخص است زیرا بر هر دو مشتمل گردد. این است آنچه در اصطلاحات صوفیه آمده است. و در لطائف اللغات گوید: طریقت در اصطلاح صوفیه عبارت است از سیرت مصطفوی که مختص است به سالکان الی اﷲ و باللّه و فی اﷲ از قطع منازل وترقی در مقامات و در مجمع السلوک گوید: شریعت نگاه داشتن معاملات است و طریقت تزکیه ٔ باطن است از خصال ذمیمه و کدورات بشریه. بدان که مجموعه ٔ آدمی سه چیز است: نفس و دل و روح. پس شریعت راه نفس است و طریقت راه دل و حقیقت راه روح. و پاره ای دیگر گفته اند حقیقت عبارت از توحید است و شریعت پیروی احکام و شرایع کیش مسلمانی است، اما باید دانست که هرکه را حقیقت باشد پس از مرگ حقیقت او باقی است، ولی شریعت آنچنان نیست و قشیری در رساله ٔ خویش آورده که: شریعت الزام عبودیت و حقیقت مشاهده ٔ ربوبیت باشد و هر شریعتی که به توفیق و تأیید حقیقت توأم نبود غیرمقبول است و هرحقیقتی هم که غیرمؤید به شریعت باشد غیرمحصول خواهد بود زیرا حقیقت جز بوسیله ٔ شریعت حصول نپیوندد، ازاین رو شریعت و حقیقت لازم و ملزوم یک دیگر باشند، پس چون دانستی که: الشریعه اقوالی و الطریقه افعالی و الحقیقه احوالی باید که سالک از علم شریعت آنچه مالابدمنه است بیاموزد و از علم طریقت جمله بجای آرد تا به نور حقیقت رسد و هرکه میکند آنچه پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله و سلم فرموده است وی از اهل شریعت است، و هرکه میکند آنچه او صلواهاﷲ علیه کرده است وی از اهل طریقت است، و هرکه بیند آنچه او علیه الصلوه والسلام دیده است وی از اهل حقیقت است. و للّه دَرﱡ من قال (شعر):
طریقت بی شریعت راست ناید
حقیقت بی طریقت کی گشاید
شریعت در نماز و روزه بودن
طریقت در جهاد اندر فزودن
حقیقت روی در دلدار کردن
نظر اندر جمال یار کردن.
- انتهی ما فی مجمعالسلوک. (کشاف اصطلاحات الفنون):
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
که در طریقت ماغیر از این گناهی نیست.
حافظ.
در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست.
حافظ.
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری است
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش.
حافظ.
ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل
که مرد راه نیندیشد از نشیب وفراز.
حافظ.
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یاد است.
حافظ.
- اهل طریقت، رهروان طریقت، صوفیان. فقراء اِلی اﷲ:
از کوی رهزنان طبیعت ببر قدم
وز خوی رهروان طریقت طلب وفا.
خاقانی.
و رجوع به طریق و طریقه شود.


پیر طریقت

پیر طریقت. [رِ طَ ق َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) مراد. مرشد. شیخ. پیر. شیخ ِ ارشاد. قطب:
جوابش داد آن پیر طریقت
که ده چیز است در معنی حقیقت.
عطار.
طاقت جور زبانها نیاورد و شکایت پیش پیر طریقت برد. (گلستان).


هم طریقت

هم طریقت. [هََ طَ ق َ] (ص مرکب) دو تن که به یک راه روند. هم روش. همراه. || دو صوفی که پیرو طریقت و تعلیمات یک مرشد باشند.


خاتم طریقت

خاتم طریقت. [ت َ م ِ طَ ق َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) زینت حلقه ٔ طریقتیان. خاتم سلسله ٔ درویشان:
چندین هزار رهرو دعوی عشق کردند
بر خاتم طریقت منصور چون نگین است.
عطار.
رجوع به خاتم شود.

فرهنگ عمید

طریقت

(تصوف) روش اهل صفا و سلوک، تزکیۀ باطن: ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل / که مرد راه نیندیشد از نشیب‌وفراز (حافظ: ۵۲۴)، در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست / بر صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست (حافظ: ۱۶۱)،
(اسم) [قدیمی] روش، شیوه،
(اسم) [قدیمی] مسلک، مذهب، سیرت،

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

طریقت

راه، روش، سلک، شرع، عرفان، تصوف، آیین، شریعت، کیش، مرام، مذهب، مسلک، نحله،
(متضاد) حقیقت، فرقه، طریقه (متصوفه)، سلوک، تزکیه‌باطن،
(متضاد) شریعت

فرهنگ معین

طریقت

روش، سیرت، مسلک، سیرت اهل سلوک. [خوانش: (طَ قَ) [ع. طریقه] (اِ.)]

فرهنگ فارسی آزاد

طریقة (طریقت)

طَرِیْقَه (طَرِیْقَت)، طَرِیْق- مَسْلَک- مَذهب- راه و روش- سیرت- حالت (جمع:طَرائِق)، سَرْوَر و بزرگ قوم (برای مفرد و جمع)، در اصطلاح متصوفه: سیر سالکان در راه حق،

انگلیسی به فارسی

path

طریقت

معادل ابجد

طریقت

719

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری